جدول جو
جدول جو

معنی خودمنش - جستجوی لغت در جدول جو

خودمنش
خودخواه، خودپرست، خودبین، پرنخوت، متکبر
متضاد: افتاده، متواضع، خودبزرگ بین، خودبرتربین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مردمنش
تصویر مردمنش
دارای منش مردان و دلیران، دارای خوی و همت جوانمردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودرنگ
تصویر خودرنگ
ویژگی چیزی که دارای رنگ طبیعی است و به طریق مصنوعی رنگ نشده باشد، برای مثال رخم از خون چو لالۀ خودرنگ / اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار (انوری - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کسی که خود و کارهای خود را خوب می نمایاند و خوبی های خود را به رخ دیگران می کشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
آنچه نفع و فایده برای کسی یا کاری داشته باشد، سوددار، نافع، مفید، با فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
سخی، کریم، سخاپیشه، جوانمرد، برای مثال رادمنش پیر جهان دیدهای / در همه آفاق پسندیده ای (رکن الدین- مجمع الفرس - رادمنش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
دارای رفتار مناسب، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
مانند خودی، بی تکلف، با حالتی به دور از تکلف مثلاً خودمانی حرف می زد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ مَ نِ)
اندک نگرش. کم بین:
هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه
کز خردمنش محتشمان را حدثان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ مَ نِ)
بزرگی. انصاف دادگی. بزرگ منشی:
خودمنشی کار خلق کردنست
خصمی خود یاری حق کردنست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
دارای طبع و منش راد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود منش
تصویر خود منش
خود پرست مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
خوش طبع نیکو طبیعت، سازگار، شاد شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه سود دهد نافع، آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر، برومند بارور مثمر باحاصل، سودبرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود منشی
تصویر خود منشی
خود پرستی غرور تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
محرم، خودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
((خِ رَ مَ))
عاقل، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
((خُ دِ))
خودی، خصوصی، بی تعارف و تکلف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
((مَ نِ))
دارای طبع و منش جوانمردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
((مَ))
آن چه سود دهد، مفید، بارور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زودکنش
تصویر زودکنش
حساس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
ثمر بخش، مفید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
صمیمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
Wise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
Advantageous, Gainful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
выгодный , прибыльный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
weise
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
vorteilhaft, lohnend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
вигідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
mądry
دیکشنری فارسی به لهستانی