خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)
خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)