آرایش دهنده خود. زیوردهنده خود، دارای کبر و غرور و نخوت و نمایندۀ فضل و شرف و ثروت خویشتن. (ناظم الاطباء) : طاوس خودآرایی در زیور و زیبایی گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم. خاقانی. شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد به سان عروس. نظامی. هر آن جانور کو خودآرای نیست طمع را به آزار او رای نیست. نظامی
آرایش دهنده خود. زیوردهنده خود، دارای کبر و غرور و نخوت و نمایندۀ فضل و شرف و ثروت خویشتن. (ناظم الاطباء) : طاوس خودآرایی در زیور و زیبایی گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم. خاقانی. شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد به سان عروس. نظامی. هر آن جانور کو خودآرای نیست طمع را به آزار او رای نیست. نظامی
خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)
خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)