جدول جو
جدول جو

معنی خوتوکن - جستجوی لغت در جدول جو

خوتوکن
کسی که پیاپی چرت می زند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاتون
تصویر خاتون
(دخترانه)
خانم، کدبانو، لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
(دخترانه)
پرنده ای از نوع مرغابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاتونک
تصویر خاتونک
(دخترانه)
خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاتون
تصویر خاتون
بانو، بی بی، کدبانو، خانم، زن بزرگمنش، عنوان ترکی و مغولی زنان و دختران خان و خاقان، بانوی عالی نسب، برای مثال باده دهنده بتی بدیع ز خوبان / بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان (رودکی - ۵۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتون
تصویر توتون
گیاهی بومی امریکا و حاوی ماده ای سمّی به نام نیکوتین، با برگ های پهن و درشت و گل های سفید، سرخ، زرد یا سبز رنگ که بلندی ساقه اش تا یک متر می رسد. برگ های آن را پس از خشک کردن به اقسام مختلف مانند توتون سیگار، توتون چپق و توتون قلیان (تنباکو) عمل می آورند و در تدخین به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِرَ / رِ دَ / دِ)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) :
ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی
جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد.
صائب (از آنندراج).
در همه روی زمین میشود انگشت نمای
هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام الهۀ رومی نگهبان آبها و معشوقۀ ژوپیتر، چشمه ای در کنار فروم (رم) بنام او خوانده شده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از وتن. مردی که بریده بود رگ جان او. آن که جراحت بر رگ وتین وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آن که وتین یعنی رگ درونی ملاصق قلب او مورد اصابت قرار گرفته باشد. (از اقرب الموارد). بر وتین زده شده که رگ دل است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَکْ کِ)
جای گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متمکن و جای گیرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توکن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ تُ)
اقرارکنندگان. اعتراف کنندگان. معترف شدگان. (برهان قاطع). جمع واژۀ خستو. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خانم و بانو، این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون، سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند، لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه تاریخ طبری (قرن چهارم هجری) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند، در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه خاتون باشد، (فرهنگ نظام)، بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند، (برهان)، از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست، اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است، (آنندراج)، در ترکی از القاب زنان کبار است، (غیاث اللغات)، زن اصیل، زن شریف، خدیش، بانو، بیگم، بیگه، سیده، ستی، حره، خانم، ملکۀ ترک، زن خان، زن، جفت، رجوع به بانو و خانم شود:
باده دهنده بتی بدیع ز خوبان
بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان،
رودکی (از تاریخ سیستان ص 319)،
به تیغ طرّه ببرد ز پیچۀ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال،
منجیک،
بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت،
فردوسی،
بدانست بینادل پاک زاد
که دورند خاقان و خاتون ز داد،
فردوسی،
بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو،
فردوسی،
چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشید فش،
فردوسی،
بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای،
فردوسی،
چو امید خاقان بدو تیره گشت
به بیچارگی سوی خاتون گذشت،
فردوسی،
نگر تا کدام است با شرم و داد
ز مادر که دارد ز خاتون نژاد،
فردوسی،
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر،
فردوسی،
یکی چون خیمۀ خاقان، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجرۀ قیصر، چهارم قبۀ کسری،
منوچهری،
شمشاد برنگ زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی وپرنون شد
وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد،
منوچهری،
و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد، (تاریخ سیستان ص 368)، و نسخۀتذکرۀ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز ... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را، (تاریخ بیهقی ص 217)، و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید، و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود، (تاریخ بیهقی ص 253)، و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد، (تاریخ بیهقی ص 537)،
که اوباش همی بی خان و بی مان
در او امروز خان گشتند و خاتون،
ناصرخسرو،
فقیه آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون،
ناصرخسرو،
چاکر قبچاق شد شریف وز دل
حرۀ او پیشکار خاتون شد،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102)،
اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است، (اسکندرنامه نسخۀ آقای سعید نفیسی)،
گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان
تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد،
خاقانی،
اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون
وگر بماند زیبد مسیح را خواهر،
خاقانی،
ببین نه طبق برتر از هفت قلعه
ببین هفت خاتون بر از چار ماما،
خاقانی،
ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری،
نظامی،
چو شه میکرد مه را پرده داری
که خاتون برد نتوان بی عماری،
نظامی،
بنوک تیر هر خاتون سواری
فروداده ز آهو مرغزاری،
نظامی،
خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی
آبستن است لیک ز نور جلال تو،
مولوی (غزلیات)،
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو،
مولوی،
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را بمرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر تو را استاد تو نقشی نمود،
مولوی،
خاتون خوب صورت پاکیزه روی را
نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش،
(گلستان)،
برده خاتون بتخت بر کالا
تا بود مرد زیر و زن بالا،
اوحدی،
پیش خاتون جز آب و نان نبود
وآنچه اصل است در میان نبود،
اوحدی،
میباید ب خانه تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 104)،
ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی
دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا،
بدر شاشی (از شرفنامۀ منیری)،
- امثال:
هر خاتون آشی می پزد
لغت نامه دهخدا
(تَ عَکْ کُ)
مصدر دیگر است برای خوت و آن فرودآمدن بازاست از هوا بر شکار تا بگیرد آنرا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ئو)
دغل. ناراست. خائن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خُ)
بچۀ حرامزاده را گویند. (از برهان قاطع). مصحف خشوک. (یادداشت بخط مؤلف) ، مکار. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) :
از بزرگی که هستی ای خشتوک
چاکرت بر کتف نهد دفنوک.
منجیک (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
مادر طغشاده و زن بیدون بخاراخداه بود، چون پسر شیرخوارۀ او پادشاه شد با عبیداﷲ زیاد که در سال 53 هجری قمری از جانب معاویه بحکومت خراسان منصوب شده بود جنگید و شکست خورد، سپس باتقدیم هدایائی به او با وی صلح کرد، (از عیون الاخبار ج 1 ص 132) (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223)
دختر قطب الدین شاه بود که در 690 هجری قمری برادر خود را که فرمانروا بود کشت و بر سریر حکومت بنشست، این رباعی از اوست:
بس غصه که از چشمۀ نوش تو رسید
تا دست من امروز بدوش تو رسید
در گوش تو دانه های در می بینم
آب چشمم مگر بگوش تو رسید،
(صبح گلشن)
عنوان خاصی که ’تومن’ یا ’بومین خاقان’ پیشوای ترکان در چین به زن خود داد، (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دلاور است که در بخش دستیاری شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مدرسه خاتون مهد عراق نام مدرسه ای در نیشابور بوده است، محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب (چ لیدن ج 1 ص 296) می نویسد: ابوالحسن علی بن زید بن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه حال ابوالفضل بیهقی می گوید: ’و ازتصانیف او تاریخ ناصری است و از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روزبروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد مصنف زیادت باشد، ازآن مجلدی چند در کتاب خانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتاب خانه مدرسه خاتون مهد عراق در نیشابور ...
کوهی است که از مشرق به کوه گور سفید متصل است و 3800 گز ارتفاع دارد، (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قریه ای است در یک فرسنگ و نیمی جنوب شیراز. (فارس نامۀ ناصری ج 2 ص 191) (جغرافیای غرب ایران ص 106). دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز در 12 هزارگزی جنوب شیراز در کنار راه فرعی شیراز به قره باغ. محلی است جلگه ای معتدل ولی مالاریائی و سکنۀ آن 103 تن و مذهب اهالی شیعه و زبانشان فارسی است. آب از قنات است. محصولات آنجا غلات و برنج و صیفی و میوه است و شغل اهالی زراعت و باغبانی میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
موزه
لغت نامه دهخدا
تتن، دود، دخان، گیاهی است از نوع تنباکو که از آن سیگار کنند و نیز گیاهی که در چپق و پیپ کشند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توتون گیاهی است از تیره بادنجانیان دارای گلهای سفید یا زرد که کپسول آن از درازی باز می شود و برگهای پهن دارد، اقسام مختلف آن بنام توتون و تنباکو کاشته می شود و مادۀ سمی آن بنام نیکوتین است، توتون شمال و مغرب و تنباکوی مرکز ایران در جهان شهرت دارد ... موطن اصلی توتون آمریکاست و تا قبل از کشف آمریکا در هیچ جا سیگار کشیده نمی شد، در سال 1497 میلادی رومانو پانو اسپانیایی که در سفر دوم کریستف کلمب همراه اوبه آمریکا رفته بود نخستین بار، سیگار کشیدن بومیان آمریکا را شرح داده، تخم توتون را ابتدا به اسپانیابردند و سفیر فرانسه در حدود سال 1560 میلادی آنرا به پاریس فرستاد تا در طب به عنوان دوا بکار برند و سپس در ممالک مختلف زراعت آن معمول گردید، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 32 و صص 239-240 و فرهنگ روستایی ص 392 به بعد و جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان صص 121-124 و تنباکو در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از نوع تنباکو که از آن سیگار کنند و نیز گیاهی که در چپق و پیپ کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
پارسی ک مرغابی جره (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشتوک
تصویر خشتوک
فرزند نا مشروع حرامزاده ولد الزنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتون
تصویر خاتون
خانم و بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتوک
تصویر اوتوک
طومار وقایع و سرگذشت، موزه، بخشیده معفو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خستوان
تصویر خستوان
اقرار کنندگان، اعتراف کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خستون
تصویر خستون
خستو مقابل ناخستون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتون
تصویر خاتون
بانوی بزرگ زاده، کدبانو، بی بی
فرهنگ فارسی معین
((فُ تُ))
کوانتوم انرژی تابش الکترومغناطیسی که ذره ای بدون جرم و سکون بار الکتریکی است (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتون
تصویر توتون
گیاهی است با برگ های درشت و پهن و گل های سبز یا سرخ، بلندی ساقه اش تا یک متر هم می رسد. خشک شده آن را به صورت توتون سیگار، غلیان و چپق دود می کنند. این گیاه بومی امریکاست و دارای ماده نکوتین می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
آناس کرسا
فرهنگ واژه فارسی سره
بانو، کدبانو، بی بی، بیگم، خانم، مخدره
متضاد: آقا، همسر، زن اصیل، شریفه، کنیز، کلفت، خادمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گو توکن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبه ای چوبین که برای کوبیدن و شستن به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی