مطبخی. طباخ. طعام پز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آشپز: این آفروشه ای است که زاغ است خوالگرش هر دو قرین یکدگر و نی’ درخورند. ناصرخسرو. ، سفره چی. خوانسالار. (برهان قاطع)
مطبخی. طباخ. طعام پز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آشپز: این آفروشه ای است که زاغ است خوالگرْش هر دو قرین یکدگر و نی’ درخورند. ناصرخسرو. ، سفره چی. خوانسالار. (برهان قاطع)
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، باورچی، طبّاخ، خورشگر، مطبخی، پزنده، طابخ برای مثال یکی خانه او را بیاراستند / به دیبا و خوالیگران خواستند (فردوسی - ۲/۲۵۷)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، باوَرچی، طَبّاخ، خُورِشگَر، مَطبَخی، پَزَندِه، طابِخ برای مِثال یکی خانه او را بیاراستند / به دیبا و خوالیگران خواستند (فردوسی - ۲/۲۵۷)
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، پزنده، مطبخی، باورچی، خوٰالیگر، طبّاخ، طابخ برای مثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، پَزَندِه، مَطبَخی، باوَرچی، خوٰالیگَر، طَبّاخ، طابِخ برای مِثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
خوالگر. طباخ. مطبخی. آشپز. دیگ پز. طابخ. قادر. خورشگر. پزنده. باورچی. سفره چی. خوراک پز. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی خانه او را بیاراستند بدیبا و خوالیگران خواستند. فردوسی. می و خوان و خوالیگران یافتی. فردوسی. بفرمود رستم بخوالیگران که اندر زمان آوریدند خوان. فردوسی. روزی دهان پنج حواس و چهارطبع خوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو. پرستنده دختر به آیین خویش ز خوالیگران خوان و می خواست پیش. اسدی (گرشاسبنامه). ، طعام. (ناظم الاطباء)
خوالگر. طباخ. مطبخی. آشپز. دیگ پز. طابخ. قادر. خورشگر. پزنده. باورچی. سفره چی. خوراک پز. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی خانه او را بیاراستند بدیبا و خوالیگران خواستند. فردوسی. می و خوان و خوالیگران یافتی. فردوسی. بفرمود رستم بخوالیگران که اندر زمان آوریدند خوان. فردوسی. روزی دهان پنج حواس و چهارطبع خوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو. پرستنده دختر به آیین خویش ز خوالیگران خوان و می خواست پیش. اسدی (گرشاسبنامه). ، طعام. (ناظم الاطباء)