جدول جو
جدول جو

معنی اخلالگر

اخلالگر
کسی که در کاری یا امری اخلال می کند، آنکه نظم و امنیت جامعه را برهم می زند
تصویری از اخلالگر
تصویر اخلالگر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اخلالگر

اشغالگر

اشغالگر
آنکه به زور و برخلاف حق جایی را تصرف می کند، سپاهیانی که به زور به کشور دیگر داخل شده و تمام یا قسمتی از آن را تصرف کنند
اشغالگر
فرهنگ فارسی عمید

اشغالگر

اشغالگر
شخص یا نیرویی که جایی را به زور و برخلاف حق تصرف کند
اشغالگر
فرهنگ فارسی معین

اشغالگر

اشغالگر
آنکه شهر یا محلی را تصرف کند و غالباً بر کسانی اطلاق میشود که برخلاف حق و بزور جائی را میگیرند
لغت نامه دهخدا

اخلامور

اخلامور
زیرفون. نرمدار. گاوکُهُل. پالاد. پالاس. رجوع به زیرفون شود، جَمعِ واژۀ خِلال. (زمخشری). آنچه بدان سوراخ کنند. چوبهای خلال دندان، جج ِ خِلّه، بمعنی نیام شمشیر پوست پوشانیده و هر بطانه که نیام شمشیر را پوشانند و روده که بر سرهای کمان برگشته باشد و پوست با نقش و نگار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا