جدول جو
جدول جو

معنی خواشتی - جستجوی لغت در جدول جو

خواشتی(خَ شَ)
منسوب به خواشت که قریه ای است از قراء بلخ. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
خویش، خود شخص، نفس، شخصیت، ذات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
درخواست کردن، طلب کردن، طلبیدن
میل داشتن، قصد داشتن،
دوست داشتن
فراخواندن، لازم داشتن مثلاً یک فروشندۀ خوب برای مغازه می خواهم
انتظار داشتن، آرزو داشتن
اراده کردن
خواه ناخواه: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار
خواهی نخواهی: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار، خواه ناخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواتیم
تصویر خواتیم
خاتمه ها، پایان یافتن ها، قسمتهای پایانی چیزی، جمع واژۀ خاتمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواتین
تصویر خواتین
خاتون ها، بانوها، بی بی ها، کدبانوها، زنان بزرگمنش، جمع خاتون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
چیزی که مورد نیاز است، مطلوب، در علم حقوق مال مورد دعوی، مدعیٌ به، اراده، مال، دارایی، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواجگی
تصویر خواجگی
خواجه بودن، بزرگی و ریاست، آقایی
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
ارادی. (برهان قاطع).
- حرکت خواستی، حرکت ارادی. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج، دارای 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصر برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری و زغال فروشی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجگی
تصویر خواجگی
آقائی، مولای، شیخوخت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خاتون، تازی از ترکی بانوان، زنان پرده نشین، زنان بزرگ، بانوان امرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواتیم
تصویر خواتیم
جمع خاتمه، پایان ها، جمع خاتم، انگشتری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
شخصیت ذات: (خویشتن خویش را دژم نتوان کرد)، ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع خویش: (در دفتر خویشتن نوشت) (در کارنامه خویشتن دیدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
جمعیت، سامان، ملک، املاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجالتی
تصویر خجالتی
شرمسار چکسیده پرحیا کم رو: (پسری خجالتی است 0)
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. توضیح مهذب الاسما والسامی در معنی} سمیط {عربی این کلمه را آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یواشکی
تصویر یواشکی
به آرامی و آهستگی، به نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
خاضع فروتن، ذلیل، ریاضت کشیده مسلط بر هوای نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
((تَ))
شخصیت، ذات، ضمیر مشترک برای اول، دوم و سوم شخص مفرد و جمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یواشکی
تصویر یواشکی
((یَ شَ))
به آرامی و آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
((خا تَ))
خواهش کردن، آرزو داشتن، طلبیدن، اراده کردن، قصد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواتین
تصویر خواتین
((خَ))
جمع خاتون، زنان بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواجگی
تصویر خواجگی
((خا جِ))
بزرگی، ریاست، سوداگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
((خا تِ))
طلب شده، اراده شده، مال، ثروت، امر مورد دعوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
نیت، میل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجالتی
تصویر خجالتی
کمرو، آزرمگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجالتی
تصویر خجالتی
Bashful, Coy, Sheepish, Shy, Shyly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
Desire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
Desire, Want
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
желание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
желать , хотеть
دیکشنری فارسی به روسی