- خنوع
- غدار، مکار، پیمان شکن
معنی خنوع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فروتنی، افتادگی
زفتیدن زفت گشتن، ناکسی فرومایگی
برگشتن گونه، پژمریدن، کاهیدن، لاغر شدن، بازی کردن
فریب دهنده
راهبر دانا در رهبری
فروتن فروتنی کردن، آرمیدن، ساکن
زن بد کار کرچک بید انجیر از گیاهان کرچک بید انجیر
فروتنی کردن
پلیدی سرگین پلیدی، شکاف شکاف کلبه و کپر
خشم
غائب کردن
بویناکی گوشت
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
کمینه، فرومایه
نوع نوع شدن، گوناگون شدن
خوب و نیکو گردیدن
فروتنی و تواضع کردن، تواضع، فروتنی، در تصوف فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی
خواستن و سؤال کردن، راضی بودن به قسمت خود
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون بودن
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
کرچک، دانه ای درشت و روغن دار که روغن آن به عنوان مسهل به کار می رود، گیاه این دانه که علفی یک ساله و از خانوادۀ فرفیون است، بیدانجیر
فروتنی، از روی خواری و زاری سر به اطاعت فرود آوردن
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده، قانع
قانع بنگرید به قانع قناعه بنگرید به قناعه و آز، خاکبوسی درخواست خاکسارانه قانع
سرخی خون
پنهان و غایب شدن
Diverseness, Diversity, Variety
разнообразие
Vielfalt