- خندان
- بشاش
معنی خندان - جستجوی لغت در جدول جو
- خندان
- متبسم، خنده کننده
- خندان
- خنده کننده، درحال خندیدن، خندنده، ضاحک، ضحوک، خنداخند، خنده ناک، سبک روح، شکفته، منبسط، خنده رو، خندناک
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
- خندان ((خَ))
- خنده کننده، در حال خندیدن، شکوفه کننده، هر چیز شکفته، مانند غنچه، انار، پسته
- خندان
- Chuckling, Laughing
- خندان
- смеющийся , смеющийся
- خندان
- lachend
- خندان
- сміючись , той, що сміється
- خندان
- śmiejący się
- خندان
- ridendo, sorridente
- خندان
- riendo
- خندان
- riant, rieur
- خندان
- lachend
- خندان
- หัวเราะ , หัวเราะ
- خندان
- tertawa
- خندان
- ضاحكٌ
- خندان
- हंसते हुए , हंसते हुए
- خندان
- צוחק , צוחק
- خندان
- 笑っている , 笑っている
- خندان
- 웃고 있는 , 웃는
- خندان
- gülümseyen, gülen
- خندان
- akicheka
- خندان
- হাস্যকর , হাসছে
- خندان
- ہنستے ہوئے , ہنستا ہوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاعر و فصیح زبان
ادیب، سخن شناس، شاعر
محبس، حبس، قفس
آنقدر
هر یک از ساختمانهای سخت استخوانی که در دو فک بالا و پائین مهره داران، یا در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای جویدن غذا بکار می رود و نیز بعنوان سلاخ تعرضی و دفاعی بکار می رود
محبس، خانه و حبس و سجن، جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند
آن قدر آن اندازه: (و اگر آب نیابد یا چندان یا بد که خوردن ویرا و رفیقان ویرا چیزی بسر نیامد) (کشف الاسرار)، تا آن زمان: (چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش) (حافظ) یا چندان که. آن مقدار که آن اندازه که: (بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست همچنانکه بیک طهارت چندانکه خواهد فرایض نماز گرازد) (کشف الاسرار)، هر قدر که: (چندانکه گفتم غم باطمینان درمان نکردند مسکین غریبان) (حافظ)، همینکه بمحض اینکه: (چندانکه مقربان حضرت بر حال من وقوف یافتند و باکرام در آوردند) (گلستان)
آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده