جدول جو
جدول جو

معنی خندان - جستجوی لغت در جدول جو

خندان
بشاش
تصویری از خندان
تصویر خندان
فرهنگ واژه فارسی سره
خندان
متبسم، خنده کننده
تصویری از خندان
تصویر خندان
فرهنگ لغت هوشیار
خندان
خنده کننده، درحال خندیدن، خندنده، ضاحک، ضحوک، خنداخند، خنده ناک، سبک روح، شکفته، منبسط، خنده رو، خندناک
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
تصویری از خندان
تصویر خندان
فرهنگ فارسی عمید
خندان
((خَ))
خنده کننده، در حال خندیدن، شکوفه کننده، هر چیز شکفته، مانند غنچه، انار، پسته
تصویری از خندان
تصویر خندان
فرهنگ فارسی معین
خندان
Chuckling, Laughing
تصویری از خندان
تصویر خندان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خندان
смеющийся , смеющийся
دیکشنری فارسی به روسی
خندان
lachend
دیکشنری فارسی به آلمانی
خندان
сміючись , той, що сміється
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خندان
śmiejący się
دیکشنری فارسی به لهستانی
خندان
笑的
دیکشنری فارسی به چینی
خندان
rindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خندان
ridendo, sorridente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خندان
riendo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خندان
riant, rieur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خندان
lachend
دیکشنری فارسی به هلندی
خندان
หัวเราะ , หัวเราะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
خندان
tertawa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خندان
ضاحكٌ
دیکشنری فارسی به عربی
خندان
हंसते हुए , हंसते हुए
دیکشنری فارسی به هندی
خندان
צוחק , צוחק
دیکشنری فارسی به عبری
خندان
笑っている , 笑っている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خندان
웃고 있는 , 웃는
دیکشنری فارسی به کره ای
خندان
gülümseyen, gülen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خندان
akicheka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خندان
হাস্যকর , হাসছে
دیکشنری فارسی به بنگالی
خندان
ہنستے ہوئے , ہنستا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخندان
تصویر سخندان
شاعر و فصیح زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخندان
تصویر سخندان
ادیب، سخن شناس، شاعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندان
تصویر زندان
محبس، حبس، قفس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چندان
تصویر چندان
آنقدر
فرهنگ واژه فارسی سره
هر یک از ساختمانهای سخت استخوانی که در دو فک بالا و پائین مهره داران، یا در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای جویدن غذا بکار می رود و نیز بعنوان سلاخ تعرضی و دفاعی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
محبس، خانه و حبس و سجن، جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندان
تصویر چندان
آن قدر آن اندازه: (و اگر آب نیابد یا چندان یا بد که خوردن ویرا و رفیقان ویرا چیزی بسر نیامد) (کشف الاسرار)، تا آن زمان: (چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش) (حافظ) یا چندان که. آن مقدار که آن اندازه که: (بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست همچنانکه بیک طهارت چندانکه خواهد فرایض نماز گرازد) (کشف الاسرار)، هر قدر که: (چندانکه گفتم غم باطمینان درمان نکردند مسکین غریبان) (حافظ)، همینکه بمحض اینکه: (چندانکه مقربان حضرت بر حال من وقوف یافتند و باکرام در آوردند) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده
فرهنگ لغت هوشیار