جدول جو
جدول جو

معنی خنجربازی - جستجوی لغت در جدول جو

خنجربازی
(خَ جَ)
بازی با خنجر و این بازی غالباً با رقصی همراه است، در پاره ای از طوایف قفقازی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظربازی
تصویر نظربازی
نگریستن به چهرۀ زیبارویان، عمل نظرباز، چشم چرانی، نگاه کردن عاشق و معشوق به هم، برای مثال کمال دلبری وحسن در نظربازی است / به شیوۀ نظر از نادران دوران باش (حافظ - ۵۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
(چَمْ بَ)
کنایه ازرقص کردن و چرخ زدن. (آنندراج) (غیاث) :
به مارافسایی آن طره و دوش
به چنبربازی آن حلقه و گوش.
نظامی.
، نوعی بازی که در سیرکها معمول است، بدین طریق که اسب و سوار و دیگر حیوان را از حلقه های آویخته به چالاکی گذرانند. و رجوع به چنبر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ زَ)
تیزگویی. نیک سخن گویی. باریک اندیشی. معانی دقیق بکار بردن:
فلک را از سر خنجرزبانی
تراشیدی همه موی معانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ)
به خوبان نگاه کردن. چشم چرانی. تماشای خوبان و زیبارویان. عمل نظرباز:
درمقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود.
حافظ.
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش.
حافظ.
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان خدا می بینم.
حافظ.
ای به دو چشم تو نظربازیم
از نظر خویش نیندازیم.
حافظ حلوائی.
، فن نگاه کردن خوبان و معشوقان:
کمال دلبری و حسن در نظربازی است
به شیوۀ نظر از نادران دوران باش.
حافظ (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بازی که در آن مشت و لگد بکار برند و احتمال خطر در آن باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظربازی
تصویر نظربازی
تماشای زیبارویان، چشم چرانی
فرهنگ فارسی معین
حماقت، بلاهت، خشونت گری، وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لودگی کردن، مسخره بازی در آوردن، بازی بی قائده که همراه
فرهنگ گویش مازندرانی