جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نظربازی

نظربازی

نظربازی
نگریستن به چهرۀ زیبارویان، عمل نظرباز، چشم چرانی، نگاه کردن عاشق و معشوق به هم، برای مِثال کمال دلبری وحسن در نظربازی است / به شیوۀ نظر از نادران دوران باش (حافظ - ۵۵۲)
نظربازی
فرهنگ فارسی عمید

نظربازی

نظربازی
به خوبان نگاه کردن. چشم چرانی. تماشای خوبان و زیبارویان. عمل نظرباز:
درمقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود.
حافظ.
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش.
حافظ.
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان خدا می بینم.
حافظ.
ای به دو چشم تو نظربازیم
از نظر خویش نیندازیم.
حافظ حلوائی.
، فن نگاه کردن خوبان و معشوقان:
کمال دلبری و حسن در نظربازی است
به شیوۀ نظر از نادران دوران باش.
حافظ (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

نظر بازی

نظر بازی
نگر بازی نگاهبازی چشم چرانی عمل نظر باز نگریستن بچهره زیبا رویان چشم چرانی، رد و بدل نظر بین عاشق و معشوق: کمال دلبری و حسن در نظر بازی است بشیوه نظر از نادران دوران باش، (حافظ. 185) در نظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند. (حافظ. 130)، شعبده بازی
فرهنگ لغت هوشیار

نظرباز

نظرباز
کسی که به نگریستن به چهره زیبارویان عادت دارد، شعبده باز
نظرباز
فرهنگ فارسی معین

نظرباز

نظرباز
چشم چران. آنکه عادت به نظر کردن خوبان دارد. آنکه دیدن روی های خوب دوست دارد. (یادداشت مؤلف) :
عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام.
حافظ.
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد.
حافظ.
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
و آنکس که درین شهر چو ما نیست کدام است.
حافظ.
گل رخسار ترا اینهمه عاشق بس نیست
که نظرباز دگر از عرق ایجاد کند.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نظر باز

نظر باز
نگر باز چشم دریده چشم چران، چشم بند (شعبده باز) کسی که بنگریستن بچهره زیبا رویان عادت دارد، شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار