- خنبیدن
- دست بر دست زدن
معنی خنبیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- خنبیدن
- کج شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکان خوردن
جستن خیز کردن، گریختن
خفتن بخواب رفتن
لب به خنده گشودن
لرزیدن، فرو ریختن بنا
سوراخ کردن سفتن، کاویدن کاهش کردن
لرزیدن، تپیدن، فروریختن بنا
تکان خوردن، به حرکت آمدن، حرکت کردن، به لرزه درآمدن
لب به خنده گشودن، خنده کردن، با خنده مسخره و استهزا کردن
کنایه از شکفتن
کنایه از درخشیدن، روشن شدن
کنایه از شکفتن
کنایه از درخشیدن، روشن شدن
خوابیدن، به خواب رفتن، خفتن، آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، بستری بودن، انباشته شدن، متوقف یا تعطیل شدن، راکد شدن
جنبیدن
سفتن، سوراخ کردن
Laugh, Giggle
хихикать , смеяться
kichern, lachen
хихікати , сміятися
chichotać, śmiać się
咯咯笑 , 笑
ridere
reírse, reír
giechelen, lachen
หัวเราะ , หัวเราะ
terbahak-bahak, tertawa
हंसी उड़ाना , हँसना
לחייך , לצחוק
くすくす笑う , 笑う