- خنبانیدن (گَ / گُو هََ اَ دَ)
تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع)
معنی خنبانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- خنبانیدن
تقلید کردن، گفتگوها و حرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن
(بِ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
بخنده درآوردن. بخنده واداشتن. خنداندن. اضحاک. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) :
نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را.
نظامی
نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را.
نظامی
(لِ هَُ لَ وَ دَ / دِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
سوراخ گردانیدن. سفتن. (آنندراج). سوراخ کنانیدن و سفتن فرمودن، برپا کنانیدن. (ناظم الاطباء)
(مُ عَنْ وَ گَ تَ)
لغت نامه دهخدا
مایل کردن و کج کردن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. ظاهراً به معنی هل دادن در تداول عامه و تنه زدن باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :تزایغ، سوی یکدیگر کنبانیدن. (منتهی الارب). مداغشه،... کنبانیدن دیگران و به شتاب زدگی خوردن آب و کم خوردن. (منتهی الارب). ازاغه، کنبانیدن از راه. (منتهی الارب). رجوع به کنبیدن و گنبانیدن و جنبانیدن شود
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع، وادار به شنیدن کردن
خیسانید خیساند خواهد خیسانید بخیسان خیساننده خیسانیده) ترکردن مرطوب ساختن
مخلوط کردن (آرد با آب و مانند آن) خمیر کردن، فریفته گردانیدن، لرزانیدن
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
خشک کردن آب و رطوبت چیزی را گرفتن (بوسیله حرارت دادن یا در آفتاب گذاشتن)
(خاراند خاراند خواهد خاراند خاراندن بخاران خاراننده خارانیده) با سر ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری) کشیدن خارش دادن
انبارد خواهد انبارد بینبارانبارنده انبارده انبارش) پر کردن انبار کردن
