جدول جو
جدول جو

معنی خناز - جستجوی لغت در جدول جو

خناز
(خَ)
زن بدبوی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از البستان)
لغت نامه دهخدا
خناز
(خُنْ نا)
چلپاسه، جماعتی از یهود که گوشت را بگذارند بماند تا بوی بگیرد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناز
تصویر تناز
(دخترانه)
نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وناز
تصویر وناز
(دخترانه)
با وقار (نگارش کردی: وهناز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بناز
تصویر بناز
(دخترانه)
نازنین (نگارش کردی: بهناز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طناز
تصویر طناز
(دخترانه)
با ناز و کرشمه، بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خباز
تصویر خباز
نانوا، آنکه نان می پزد و می فروشد، نان فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناز
تصویر طناز
زیبا و پرعشوه، مسخره کننده، طنزگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزاز
تصویر خزاز
فروشندۀ خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراز
تصویر خراز
کسی که درز موزه، کفش، مشک و مانند آن را می دوخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناز
تصویر کناز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کنز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناق
تصویر خناق
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناس
تصویر خناس
شیطان، کنایه از شیطان صفت، بدکار
فرهنگ فارسی عمید
(خَبْ با)
نان پز. نانوا. (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس) (از انساب سمعانی). نانبا:
دین ز کرار جونه از طرار
خز ز بزاز چونه از خباز.
سنائی.
نماز شام خبازی که به اقامت رواتب سرای من موسوم بود پیش من آمد و گفت: امروز بر دکان من چهار صد من نان باقی ماند. (از ترجمه تاریخ یمینی).
تا بنقد جان من خباز من نان می دهد
عاشق بی چاره نان می گوید و جان می دهد.
سیفی (ازآنندراج).
، این کلمه گاهی به معنی ’طاهی’ و ’طباخ’ و ’خوانسالار’ نیز اطلاق میشده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، نان پز و فروشندۀ آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خُبْ با)
نام گیاهی است. رجوع به ’خبازی’ شود. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از البستان) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نازدار. نازپرورده. ظریف. لطیف طبع. رجوع به ناز شود
لغت نامه دهخدا
(خَبْ با)
حنا افندی. رئیس دانشکدۀ ملی حمص. او راست: 1- ’البرد القشیب فی مطارف التهذیب’ 2- مجموع خطابه های ادبی که به سال 1910 میلادی برای شاگردان خود در حمص القاء کرده است. وی سفری بدور زمین کرد و ذکر آن در جامع التصانیف الحدیثه آمده است. (از معجم المطبوعات ستون 818)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خناب
تصویر خناب
نادان گول
فرهنگ لغت هوشیار
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباز
تصویر خباز
نان پز، نانوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنان
تصویر خنان
ختنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
جام خبه کردن از گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوز
تصویر خنوز
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
آگنده گوشت سخت اندام: مرد از ریشه پارسی گنجگر گنج اندوز بن و بیخ خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناز
تصویر قناز
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناز
تصویر طناز
بسیار فسوس کننده، افسونگر، دست انداز، شوخ و پر ناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناس
تصویر خناس
شیطان، دیو که وسوسه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناث
تصویر خناث
جمع خنثی، نرمادگان، بی خایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراز
تصویر خراز
((خَ رّ))
موزه دوز، مشک دوز، آن که مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خناک
تصویر خناک
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خناس
تصویر خناس
((خَ نّ))
شیطان، اهریمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خباز
تصویر خباز
((خَ بّ))
نانوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طناز
تصویر طناز
((طَ نّ))
شوخ، کرشمه، به ناز خرامنده، مسخره کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناز
تصویر کناز
((کَ))
بن و بیخ خوشه خرما. کاناز هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خناق
تصویر خناق
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناک
فرهنگ فارسی معین