نان پز. نانوا. (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس) (از انساب سمعانی). نانبا: دین ز کرار جونه از طرار خز ز بزاز چونه از خباز. سنائی. نماز شام خبازی که به اقامت رواتب سرای من موسوم بود پیش من آمد و گفت: امروز بر دکان من چهار صد من نان باقی ماند. (از ترجمه تاریخ یمینی). تا بنقد جان من خباز من نان می دهد عاشق بی چاره نان می گوید و جان می دهد. سیفی (ازآنندراج). ، این کلمه گاهی به معنی ’طاهی’ و ’طباخ’ و ’خوانسالار’ نیز اطلاق میشده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، نان پز و فروشندۀ آن. (از متن اللغه)