جدول جو
جدول جو

معنی خناده - جستجوی لغت در جدول جو

خناده
(خَ دِ)
به زبان گیلانی شخصی که فرمان سپهسالار را به لشکر رساند. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاده
تصویر خاده
چوب راست و بلندی که برای دار زدن محکومان از آن استفاده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنده
تصویر خنده
حالتی در چهرۀ انسان به واسطۀ شعف، خوشحالی یا تمسخر که در آن لب ها گشوده می گردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنادق
تصویر خنادق
خندق ها، گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حمله های دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر می کردند، جمع واژۀ خندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ نَنْ دَ / دِ)
خنده کننده. خنده زننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ زَ)
مخالفت کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
اثر بد. بدی. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خُنْ نا بَ)
سوی بینی نزدیک منخرین. منه: خنابتان،دوسوی بینی نزدیک منخرین، سوی کلان بینی و سوی بینی از جانب بالای آن، کبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ ثَ)
مخنث. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
ج، خندریس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
جمع واژۀ خندق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ قَ)
بیماری خناق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ دِ)
گل سرخ. (ناظم الاطباء) ، شکارگاه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ جِ دِ)
چراغ پره. شب پره. پروانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ دِ)
سریشمی که ازپوست و سایر مواد حیوانی اخذ شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
پسندیده. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، نامور. نامدار. معروف. مشهور در نزد همه کس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ / دِ)
مکیده
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
آماده و مهیا شده برای کشت و زرع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
نام قصبه ای بزرگ بوده بحدود بخارا و کهندز داشته است با مسجد جامعی نیکو و آن بر دست راست راه از بخارا به بیکند بوده بر سه فرسنگ و تاآن یک فرسنگ داشته است. (از احوال و اشعار رودکی ج 1ص 99). لسترنج میگوید: خجده یا خجاده نام قصبه ای بوده به بخارا در یک فرسخی باختر جاده ای که از بخارا به بیکند میرفته بفاصله سه فرسخی بخارا. مقدسی آنرا شهری بزرگ و زیبا شمرده و قلعه ای داشته که مسجد جامع داخل آن بوده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 491)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بزبان اهل گیلان شخصی را گویند که فرمان سپهسالار به لشکر برساند. (برهان قاطع) (آنندراج). بنابر حاشیۀ برهان قاطع این لغت مرادف کلمه خناده است
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نا دِهْ)
دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 195 تن سکنه. آب آن از وازرود و محصول آن برنج وغلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو (متن انگلیسی ص 110 وترجمه فارسی ص 149) در ضمن دیه های نور تعداد شده، (اصطلاح سیاسی) آنکه طرفدار اغتشاش و بی نظمی کشور است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پَدِهْ)
مخفف پناه ده. از بخش های گرگان است که پیشتر قان یوخمز نامیده میشد. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنادق
تصویر خنادق
جمع خندق، از ریشه پارسی کندگ ها آلنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
پسندیده، نامدار، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاده
تصویر خاده
چوب راست و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده
تصویر خنده
باز شدن لبها از شادی و خوشحالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنابه
تصویر خنابه
بدی، هنایش بد (هنایش تاثیر) بادساری (نخوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده
تصویر خنده
((خَ دِ))
حالتی در انسان که به سبب شادی و نشاط ایجاد شود و لب ها و دهان گشاد گردند
از خنده روده بر شدن: کنایه از خنده شدید و ممتد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاده
تصویر خاده
((دِ))
هر چوب راست و بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، شهرت یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خُ دِ یا دَ))
پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خَ دِ یا دَ))
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنده
تصویر خنده
Laugh, Laughter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خنده
تصویر خنده
смех
دیکشنری فارسی به روسی