ابن علی بن احمد جوزی، مکنی به ابوالکرم واسطی، نحوی و ادیب و شاعرو محدث که از حفاظ حدیث بود. بسال 447 ه. ق. متولدشد و بسال 510 ه. ق. درگذشت. این ابیات از اوست: ترکت مقالات الکلام جمیعها لمبتدع یدعوبهن الی الردی ولازمت اصحاب الحدیث لأنهم دعاه الی سبل المکارم والهدی و هل ترک الانسان فی الدین غایه اذا قال قلدت النبی محمداً. و باز از اوست: من کان یرجوا أن یری من ساقط امراً سنیاً فلقد رجا أین یجتنی من عوسج رطباً جنیاً. (از معجم الادباء ج 4 ص 185)
ابن علی بن احمد جوزی، مکنی به ابوالکرم واسطی، نحوی و ادیب و شاعرو محدث که از حفاظ حدیث بود. بسال 447 هَ. ق. متولدشد و بسال 510 هَ. ق. درگذشت. این ابیات از اوست: ترکت مقالات الکلام جمیعها لمبتدع یدعوبهن الی الردی ولازمت اصحاب الحدیث لأنهم دعاه الی سبل المکارم والهدی و هل ترک الانسان فی الدین غایه اذا قال قلدت النبی محمداً. و باز از اوست: من کان یرجوا أن یری من ساقط امراً سنیاً فلقد رجا أین یجتنی من عوسج رطباً جنیاً. (از معجم الادباء ج 4 ص 185)
قصبۀ مرکز بخش خمین شهرستان محلات. این قصبه سر راه شوسۀ اراک به قم از طریق دلیجان واقع است. موقعیت محلی آن در شصت هزارگزی جنوب باختری محلات و سی هزارگزی گلپایگان است و آن در جلگه قرار داردبا آب و هوای معتدل و 7038 تن سکنه که حدود 20 خانوار یهود در بین آنهاست. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه استفاده می کنند. محصول آن غلات و چغندر قند وپنبه و انگور و بادام و زردآلو و توت است. شغل اهالی کسب و بازرگانی و کشاورزی است. ادارات در آنجا بخشداری و شهرداری و کلانتری و دادگاه و ژاندارمری و دارائی و بانک ملی و ادارۀ غله و ثبت اسناد و آمار وجود دارد و نیز دارای مدارس متوسطه و ابتدایی و شعبه پست و تلفن و تلگراف می باشد. از آنجا که قصبۀ خمین مرکز بازرگانی بخش کمره محسوب میشود دارای بازاری بحدود سیصد باب دکان است. راه شوسه از وسط آبادی عبور می کند و ادارات دولتی و چند گاراژ و رستوران و قهوه خانه بر سر راه شوسه قرار دارد. ارتباطات: این ناحیه دارای تلفن شهری و تلگراف بشهرهای گلپایگان محلات و قم و اراک است و بوسیلۀ تلفن نیز با گلپایگان و اراک ارتباط دارد. هوای خمین سرد و ارتفاع آن از سطح دریا 1800 هزار گز است. از بناها و آثار قدیمه بنای امام زاده شاهزاده ابوطالب است. مزرعۀ فتح آباد و شهرمارجزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
قصبۀ مرکز بخش خمین شهرستان محلات. این قصبه سر راه شوسۀ اراک به قم از طریق دلیجان واقع است. موقعیت محلی آن در شصت هزارگزی جنوب باختری محلات و سی هزارگزی گلپایگان است و آن در جلگه قرار داردبا آب و هوای معتدل و 7038 تن سکنه که حدود 20 خانوار یهود در بین آنهاست. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه استفاده می کنند. محصول آن غلات و چغندر قند وپنبه و انگور و بادام و زردآلو و توت است. شغل اهالی کسب و بازرگانی و کشاورزی است. ادارات در آنجا بخشداری و شهرداری و کلانتری و دادگاه و ژاندارمری و دارائی و بانک ملی و ادارۀ غله و ثبت اسناد و آمار وجود دارد و نیز دارای مدارس متوسطه و ابتدایی و شعبه پست و تلفن و تلگراف می باشد. از آنجا که قصبۀ خمین مرکز بازرگانی بخش کمره محسوب میشود دارای بازاری بحدود سیصد باب دکان است. راه شوسه از وسط آبادی عبور می کند و ادارات دولتی و چند گاراژ و رستوران و قهوه خانه بر سر راه شوسه قرار دارد. ارتباطات: این ناحیه دارای تلفن شهری و تلگراف بشهرهای گلپایگان محلات و قم و اراک است و بوسیلۀ تلفن نیز با گلپایگان و اراک ارتباط دارد. هوای خمین سرد و ارتفاع آن از سطح دریا 1800 هزار گز است. از بناها و آثار قدیمه بنای امام زاده شاهزاده ابوطالب است. مزرعۀ فتح آباد و شهرمارجزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
شریک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). انباز، شریک در راه. رفیق راه. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خلط، خلطاء، شریک در حقوق ملک مانند آب و راه و جز آن. (منتهی الارب). منه الحدیث: الشریک اولی من الخلیط والخلیط اولی من الجار. (از ناظم الاطباء) ، شوهر، ابن عم، جماعتی که کارشان یکی بود. ج، خلط. خلطاء، گل و لای آمیخته بکاه یا سپست، شیر شیرین آمیخته بشیر ترش، روغنی که در آن پیه و گوشت باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، آمیزش کار. (منتهی الارب) ، هم چره. (یادداشت بخط مؤلف). دو شریک که مواشی را میان خود قسمت نکرده باشند. منه الحدیث: ماکان من خلیطین فانهما یتراجعان بینهما بالسویه، نبیذ از خرما و غورۀ آن و یا از انگور و زبیب و یا از زبیب و خرما و مانند آن که بهم آمیخته باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه الحدیث: اًنه نهی عن الخلیطین أن ینبذا، نهی از آنجهت شد که انواع چون بهم بیامیزند تغییر و مستی زودتر در آن راه یابد، گروه هر جنس مردم بهم آمیخته و واحد در آن نیامده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
شریک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). انباز، شریک در راه. رفیق راه. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خُلُط، خُلَطاء، شریک در حقوق ملک مانند آب و راه و جز آن. (منتهی الارب). منه الحدیث: الشریک اولی من الخلیط والخلیط اولی من الجار. (از ناظم الاطباء) ، شوهر، ابن عم، جماعتی که کارشان یکی بود. ج، خُلُط. خُلَطاء، گل و لای آمیخته بکاه یا سپست، شیر شیرین آمیخته بشیر ترش، روغنی که در آن پیه و گوشت باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، آمیزش کار. (منتهی الارب) ، هَم چَرَه. (یادداشت بخط مؤلف). دو شریک که مواشی را میان خود قسمت نکرده باشند. منه الحدیث: ماکان من خلیطین فانهما یتراجعان بینهما بالسویه، نبیذ از خرما و غورۀ آن و یا از انگور و زبیب و یا از زبیب و خرما و مانند آن که بهم آمیخته باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه الحدیث: اًنه نهی عن الخلیطین أن ینبذا، نهی از آنجهت شد که انواع چون بهم بیامیزند تغییر و مستی زودتر در آن راه یابد، گروه هر جنس مردم بهم آمیخته و واحد در آن نیامده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
آنکه با مردم آمیزش بسیار کند. واحد و جمع در آن یکسان است و گاه بر خلطاء و خلط جمع بسته میشود. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجل خلیط، مرد صعب معاشرت
آنکه با مردم آمیزش بسیار کند. واحد و جمع در آن یکسان است و گاه بر خلطاء و خلط جمع بسته میشود. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجل خلیط، مرد صعب معاشرت
حوض کوچک ویران شده بر اثر پای شتران. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس) (اقرب الموارد). ج، خبط، ماست که بر آن شیر تازه ریزند هم زنند تا مخلوط شود. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس). ج، خبط، آب اندک باقی مانده در حوض. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط). ج، خبط، اندازۀ کمی ازآب در حدود نصف یا ثلث آن. (از متن اللغه). خبیطه. - فرس خبیط، اسب که پای برزمین زند. (از منتهی الارب)
حوض کوچک ویران شده بر اثر پای شتران. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس) (اقرب الموارد). ج، خُبُط، ماست که بر آن شیر تازه ریزند هم زنند تا مخلوط شود. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس). ج، خُبُط، آب اندک باقی مانده در حوض. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط). ج، خُبُط، اندازۀ کمی ازآب در حدود نصف یا ثلث آن. (از متن اللغه). خبیطه. - فرس خبیط، اسب که پای برزمین زند. (از منتهی الارب)