جدول جو
جدول جو

معنی خمیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

خمیدنی
(خَ دَ)
قابل خمیدن. خم شدنی. خم گشتنی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خماهنی
تصویر خماهنی
به رنگ خماهن، تیره، برای مثال پیروزۀ چرخ را ز آهم / جز رنگ خماهنی نیابی (خاقانی - ۶۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنیدنی
تصویر شنیدنی
درخور شنیدن، شایستۀ شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
روییدگی، طلوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخمیدن
تصویر فخمیدن
جدا کردن پنبه از پنبه دانه، پنبه زدن، برای مثال جوان بودم و پنبه فخمیدمی / چو فخمیدمی دانه برچیدمی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
خم شدن، کج شدن، دولا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
کج شدن. خم گردیدن. (ناظم الاطباء). خم شدن. خم آوردن. دوتا شدن. چفته شدن. خم خوردن. منحنی گشتن. گوژ شدن. دولا شدن. بخم شدن. انحناء. انعطاف. تقوس. (یادداشت بخط مؤلف) :
خمیدی سر از بار شاخ درخت
بفر جهاندار پیروزبخت.
فردوسی.
مرا خواست کآرد بخم کمند
چو دیدم خمیدم ز راه گزند.
فردوسی.
سپیده چو از جای خود بردمید
میان شب تیره اندر خمید.
فردوسی.
آمده نوروز و ماه با گل سوری بهم
بادۀ سوری بگیر بر گل سوری بخم
زلف بنفشه ببوی لعل خجسته ببوس
دست چغانه بگیر پیش چمانه بچم.
منوچهری.
رویم چو گل زرد شد از درد جهالت
وین سرو بناوقت بخمید چو چنبر.
ناصرخسرو.
زلف بنفشه خمید بر غبب جویبار.
خاقانی.
زرشک او بخمد پشت صاحب خرچنگ
زسهم او برمد هوش راکب ضرغام.
؟ (سندبادنامه ص 12).
آن یکی افتاد بیهوش و خمید
چونکه در بازار عطاران رسید.
عطار.
، میل. میلان. منحرف شدن. بیراه رفتن. (یادداشت بخط مؤلف) ، لنگیدن. (ناظم الاطباء). همقی. نوعی از رفتار یعنی گاهی بچپ گاهی براست خمیدن در رفتن. (منتهی الارب) ، تعظیم کردن. به رکوع درآمدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
برسمی که بودش فرازآورید
جهانجوی پیش سپهبد خمید.
فردوسی.
چو بهری ز تیره شب اندر چمید
کی نامور پیش یزدان خمید.
فردوسی.
- خمیدن پشت، خم کردن پشت. دوتا کردن پشت:
مانا که گوهری ز کف تو نهان شده
پشت از برای جستن آن راخمیده ای.
سنائی
خلمیدن. بینی گرفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
درخور لمیدن. که لمیدن او ضروری است
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
انحناء. اعوجاج. کجی. پیچیدگی. (ناظم الاطباء). دوتایی. خفتگی. چفتگی. دولایی. خوهلی. انحناء. انعطاف. خمی. بخمی. کوژی. احدیداب. (یادداشت بخط مؤلف) : ، لنگیدگی. (یادداشت بخط مؤلف) : خماع، خمیدگی کفتار در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَدَ)
قابل خلیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
قابل خفیدن. رجوع به خفیدن در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
قابل خریدن. درخور خریدن. لایق خریدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
قابل دمیدن. لایق دمیدن، آلات موسیقی که به دمیدن دم در آن آواز دهد، چون نای و شیپور و قره نی و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدنی
تصویر دمیدنی
لایق دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا، کجی، پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیدنی
تصویر شنیدنی
لایق شنیدن قابل شنیدن شنودنی: اخبار شنیدنی داستان شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندیدنی
تصویر خندیدنی
سزاوار خندیدن، لایق خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدنی
تصویر بریدنی
لایق بریدن شایسته قطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخمیدن
تصویر فخمیدن
دانه را از پنبه جدا کردن فلخودن حلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
کج شدن خم شدن، لنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخمیدن
تصویر فخمیدن
((فَ دَ))
جدا کردن پنبه از پنبه دانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
((خَ دَ))
کج شدن، لنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمسینی
تصویر خمسینی
آنس سیکموئید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشمیدن
تصویر خشمیدن
ائتکال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا
فرهنگ واژه فارسی سره
خم شدن، دولاشدن، کج شدن، لنگیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انحراف، انحنا، خمی، کجی
متضاد: راستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
Chewable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
жевательный
دیکشنری فارسی به روسی