گمنامی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : ماسزا داریم که منزلتی.... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. (کلیله و دمنه). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. (کلیله و دمنه). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. (کلیله و دمنه). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی... ممالک خویش به او بازگذاردند. (ترجمه تاریخ یمینی). زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول باشد از بدخوی و بدطبعان حمول. مولوی. ، حقارت. مذلت، تاریکی. ظلمت. (از ناظم الاطباء). - کنج خمول، گوشۀ تنهایی و تاریکی و عزلت. (از ناظم الاطباء)
گمنامی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : ماسزا داریم که منزلتی.... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. (کلیله و دمنه). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. (کلیله و دمنه). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. (کلیله و دمنه). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی... ممالک خویش به او بازگذاردند. (ترجمه تاریخ یمینی). زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول باشد از بدخوی و بدطبعان حَمول. مولوی. ، حقارت. مذلت، تاریکی. ظلمت. (از ناظم الاطباء). - کنج خمول، گوشۀ تنهایی و تاریکی و عزلت. (از ناظم الاطباء)
گمنام و بیقدر گردیدن، نهان گردیدن صوت و ذکر کسی. منه: خمل ذکره و صوته، مبتلا گردیدن به درد خمال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). این فعل بصیغۀ مجهول استعمال میشود
گمنام و بیقدر گردیدن، نهان گردیدن صوت و ذکر کسی. منه: خمل ذکره و صوته، مبتلا گردیدن به درد خمال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). این فعل بصیغۀ مجهول استعمال میشود
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز