جدول جو
جدول جو

معنی خمول - جستجوی لغت در جدول جو

خمول
گمنام شدن، بی نام ونشان شدن، گمنامی
تصویری از خمول
تصویر خمول
فرهنگ فارسی عمید
خمول
(خُ)
گمنامی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : ماسزا داریم که منزلتی.... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. (کلیله و دمنه). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. (کلیله و دمنه). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. (کلیله و دمنه). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی... ممالک خویش به او بازگذاردند. (ترجمه تاریخ یمینی).
زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول
باشد از بدخوی و بدطبعان حمول.
مولوی.
، حقارت. مذلت، تاریکی. ظلمت. (از ناظم الاطباء).
- کنج خمول، گوشۀ تنهایی و تاریکی و عزلت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خمول
(تَ)
گمنام و بیقدر گردیدن، نهان گردیدن صوت و ذکر کسی. منه: خمل ذکره و صوته، مبتلا گردیدن به درد خمال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). این فعل بصیغۀ مجهول استعمال میشود
لغت نامه دهخدا
خمول
گمنام و بیقدر گردیدن
تصویری از خمول
تصویر خمول
فرهنگ لغت هوشیار
خمول
((خُ))
گمنام شدن، بی نام گردیدن
تصویری از خمول
تصویر خمول
فرهنگ فارسی معین
خمول
گمنامی، بی نامی، بی نشانی، ناشناختگی
متضاد: اشتهار، معروفیت، گمنام شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمول
تصویر شمول
همه را فرارسیدن، همه را فراگرفتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمول
تصویر تمول
مال دار شدن، مال بسیار به دست آوردن، ثروتمند شدن، توانگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمود
تصویر خمود
سست و ضعیف شدن، خاموش شدن، فرونشستن زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خموش
تصویر خموش
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمول
تصویر حمول
حمل ها، بارهای درخت، جمع واژۀ حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمول
تصویر حمول
بردبار، شکیبا، حلیم، صبور
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
لنگ و گرفتار بیماری خمال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمول
تصویر سمول
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیول
تصویر خیول
جمع خیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمول
تصویر تمول
مالدار شدن، دولتمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمول
تصویر شمول
احاطه کردن، فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمور
تصویر خمور
جمع خمر میها باده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمول
تصویر طمول
بد زبان مرد دند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمول
تصویر عمول
مزد کار، پر کار، به دست آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمود
تصویر خمود
فرو نشستن، آتش، سرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموط
تصویر خموط
خوشبوییدن، بد بوییدن از واژه های دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموش
تصویر خموش
ساکت، خاموش، بیصدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموص
تصویر خموص
آماسخفت فروکش آماس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموم
تصویر خموم
گندیدگی بد بویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیل
تصویر خمیل
خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلول
تصویر خلول
کم گوشت لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمال
تصویر خمال
دوست خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجول
تصویر خجول
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین شرمگین شرم زده شرمسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذول
تصویر خذول
شرمنده، بی بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمول
تصویر حمول
حلیم و بردبار و صابر
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمول
تصویر کمول
انجامیدن انجام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجول
تصویر خجول
شرمسار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمول
تصویر تمول
توان گری
فرهنگ واژه فارسی سره