- خماننده
- کج کننده، خم کننده
معنی خماننده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درج کننده، نشاننده
خم شده کج گردیده
خم داده شده، کج کرده شده، برای مثال خمانیده دم چون کمانی ز قیر / همه نوک دندان چو پیکان تیر (اسدی - ۹۰)
آنکه دیگری را می ترساند و رم می دهد، رم دهنده
کسی که نوشته ای را می خواند، آواز خوان، باسواد
مانده شبیه، جمع همانندگان
Reader, Singer
читатель , певец
Leser, Sänger
читач , співак
czytelnik, piosenkarz
读者 , 歌手
leitor, cantor
lettore, cantante
lector, cantante
lecteur, chanteur
lezer, zanger
ผู้อ่าน , นักร้อง
pembaca, penyanyi
قارئٌ , مغنٍّ
पाठक , गायक
קורא , זַמָּר
読者 , 歌手
독자 , 가수
okuyucu, şarkıcı
msomaji, mwimbaji
পাঠক , গায়ক
قاری , گلوکار
خم شده کج گردیده
شبیه، نظیر
شبیه، نظیر