پندارها. گمانها. تخیلات، توهمات. مصورات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ خیال. (یادداشت مؤلف) : من چون زخیالات بری گشته ام آری باشد ز خیالات بری مردم هشیار. مسعودسعد. اسیرم به بند خیالات و خان را نوا میدهم وز نوا میگریزم. خاقانی. میل کش چشم خیالات شو کندنه پای خرابات شو. نظامی. آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مه رویان بستان خداست. مولوی. - خیالات باطله، تصورات باطله. پندارهای بی معنی. گمانهای نابجا. توهمات بیخود. - خیالات بی معنی، تصورات بی معنی. (ناظم الاطباء). خیالات باطله. (یادداشت بخط مؤلف). - خیالات لاطائل، تصورات بی فائده. (ناظم الاطباء). خیالات بی معنی. خیالات باطله. - خیالات واهی، خیالات بی معنی. پندارهای نابجا. گمانهای بیخود. (یادداشت مؤلف). ، نزد اطباء عبارت است از ذرات رنگارنگ که در برابرچشم آدمی محسوس و مشاهده شود گویی در جوهر پراکنده است. چنانچه در بحرالجواهر ذکر کرده و در موجز گفته است که آن اشکالی است برنگهای گوناگون که در هوا دیده میشود و مآل هر دو تعریف یکی باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
پندارها. گمانها. تخیلات، توهمات. مصورات. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ خیال. (یادداشت مؤلف) : من چون زخیالات بری گشته ام آری باشد ز خیالات بری مردم هشیار. مسعودسعد. اسیرم به بند خیالات و خان را نوا میدهم وز نوا میگریزم. خاقانی. میل کش چشم خیالات شو کندنه پای خرابات شو. نظامی. آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مه رویان بستان خداست. مولوی. - خیالات باطله، تصورات باطله. پندارهای بی معنی. گمانهای نابجا. توهمات بیخود. - خیالات بی معنی، تصورات بی معنی. (ناظم الاطباء). خیالات باطله. (یادداشت بخط مؤلف). - خیالات لاطائل، تصورات بی فائده. (ناظم الاطباء). خیالات بی معنی. خیالات باطله. - خیالات واهی، خیالات بی معنی. پندارهای نابجا. گمانهای بیخود. (یادداشت مؤلف). ، نزد اطباء عبارت است از ذرات رنگارنگ که در برابرچشم آدمی محسوس و مشاهده شود گویی در جوهر پراکنده است. چنانچه در بحرالجواهر ذکر کرده و در موجز گفته است که آن اشکالی است برنگهای گوناگون که در هوا دیده میشود و مآل هر دو تعریف یکی باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
فضایل و کمالها و فضیلتها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کمال. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمال شود. - جامع کمالات، کسی که دارای همه فضایل باشد. (ناظم الاطباء) : و جد آنان میرزا ابوالقاسم از سادات عالیشأن و جامع کمالات صوری و معنوی و در خدمت سلاطین معزز بود. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین)
فضایل و کمالها و فضیلتها. (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کمال. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمال شود. - جامع کمالات، کسی که دارای همه فضایل باشد. (ناظم الاطباء) : و جد آنان میرزا ابوالقاسم از سادات عالیشأن و جامع کمالات صوری و معنوی و در خدمت سلاطین معزز بود. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین)