جدول جو
جدول جو

معنی خمارویه - جستجوی لغت در جدول جو

خمارویه
(خُ یَ)
ابن احمد بن طولون. دویمین تن از بنی طولان که از سال 270 تا 282 هجری قمری ریاست کرده. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به ص 252 نزهه القلوب ج 3 و تاریخ الخلفاء ص 244 و الوزراء والکتاب ص 55 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهویه
تصویر ماهویه
(دخترانه)
ماهوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارجیه
تصویر خارجیه
مونث خارجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمارزده
تصویر خمارزده
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
پیروان مانی، مانویان، آیین مانی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ یَ)
نسبت است مر گوش را. اذن خذاویه، گوش سبک و سست شنوا. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ وی یَ)
نام دیهی بوده است به فارس و در نزهت القلوب آمده است: آب زکان به فارس ازکوه دیه خسرویه بر می خیزد و صحاری ولایت ماصرم و کوار و خیر و صمکان و کارزین و قیر و ابزر و لاغر و بعضی از نواحی سیراف را آب دهد و در این ولایت آبهای این جبال با آن ضم شود و به آخر همه دیهی زکان نام است این آب را بدان باز خوانند و در میان نجیرم و سیراف در دریای فارس افتد. (از نزهت القلوب چ لیدن ص 217)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند: سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت هلکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 29). و سارویه به در اصفهان که اثر آن اندر شهرستان پیداست از بناهای طهمورث است، و از بعد هزار سال سارویه را پیرامون، دیوارکشیدند، چنانک هست. (مجمل التواریخ و القصص ص 39).
در کتاب ترجمه محاسن اصفهان درباره سارویه حکایت به این مضمون نقل شده که: در وقت طوفان آتش در ایام فرس حکمای وقت جائی را در زمین مدینۀ جی برگزیدند وقهندزی برطریقۀ هرمان بنیاد نهادند و آن را مستقر و مستودع کتب ساختند و پیش از زمان ما بسالی چند یک جانب آن خزانه خرابی یافت و پر از کتب اوایل متقدمان مکتوب بر پوست توز به زبان و لغت پارسی بود. رجوع به محاسن اصفهان چ عباس اقبال ص 16 و رجوع به سارو و ساروق شود
نام قدیم شهر همدان که در مجمل التواریخ و القصص و معجم البلدان سارو ضبط شده و ابن فقیه معرب آن را ساروق ذکر کرده است. رجوع به سارو و ساروق شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن فرخان بزرگ از فرمانروایان آل دابویه در طبرستان که مدت هشت سال از 88 تا 96 هجری قمری در دورۀ کودکی برادرزادۀخود خورشید بن داذمهر نایب السلطنه و فرمانروای طبرستان بود، و نام ساری از نام او گرفته شده است. (از ترجمه مازندران رابینو ص 78و 180) و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 403 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
نام پسر خسرو پرویز است که به شرویه و شیرویه اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). نام شیرویه پسر خسرو پرویز است که خسرو را کشت و اورا شیروهم گویند. (برهان). شارونه هم بنظر آمده است. (از برهان قاطع). نام پسر خسرو پرویز است. او را شیرویه و شیرو نیز خوانند. (شعوری ج 2 ورق 134). رجوع به شیرویه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ ری یَ)
سوداء. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط). یقال: عقاب خداریه،ناقه خداریه. (از معجم الوسیط) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یَ)
قریه ای است در یمامه ازآن عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
(عَ ری یَ /عَمْ ما یَ)
هودجی که در آن نشینند. (از اقرب الموارد). ج، عماریات: فأخرج رأسه من العماریه و علیه مطرف خزّذووجهین. (عیون أخبارالرضا). رجوع به عماری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ وی یَ)
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ وَ هَِ)
از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
محله ای در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان 6هزارگزی جنوب باختر فلاورجان، 2هزارگزی شمال جادۀ شهر کرد باصفهان جلگه و معتدل و دارای 196 تن سکنه است، آب از قنات دارد و محصول آن غلات و برنج و پنبه و تریاک وشغل اهالی زراعت است. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما ری یَ)
نام فرقه ای است از فرق فطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260)
نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(نَ وی یَ / یِ)
مریدان و اتباع مانی باشند که مصوری است معروف. (آنندراج). پیروان مانی نقاش. (ناظم الاطباء). پیروان مانی و آنان را منانیه نیز گویند. مانویان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانویه اصحاب مانی پسر فاتک بودند که در زمان شاپور پسر اردشیر دعوی نبوت کرد و سرانجام به فرمان بهرام بن هرمزبن شاپور کشته شد. (از ملل و نحل شهرستانی چ احمد فهمی ج 2 ص 72). فرقه ای از مجوس اصحاب مانی بن قاین نقاش که در زمان شاپوربن اردشیر ظاهر شد بعد از عیسی و او به نبوت عیسی قائل بود اما انکار نبوت موسی کرد و ایشان نور و ظلمت راقدیم خوانند. (نفایس الفنون). و رجوع به مانی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ یْهْ)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
فریضۀ مشترکه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / نی یِ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (از فهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از فرق مسیحی سوریه است که در نواحی جبل لبنان و بیروت و طرابلس سکونت دارند. این فرقه به مارون منسوب هستند که در قرن هفتم هجری بطریق سوریه بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
جد ابوالطیب عبدالعزیز بن محمد بن عبدالله. محدث است. (لباب الانساب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ دَ/ دِ)
مسکّر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ وی یَ)
قریه من قرای ̍ واسطه. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خُ و یَ)
ابن سهل. وی یکی از فرزندان سهل دانشمند معروف دورۀ ترجمه عباسی است و در عیون الانباء آمده است: یوسف بن ابراهیم گفت: از شوخی ها و مداعبات سهل کوسج، یکی آن بود که وی بسال 209 ه. ق. تمارض کرد و شهودی را نزد خود خواند و در برابر آنان وصیت کرد و ضمن نامه ای نام فرزندان خود را نوشت که نخستین آنها را جورجس بن میخائیل نام برد و گفت: من این فرزند را از مریم دختر بختیشوع خواهر جبرئیل دارم و فرزند ثانی خود را یوحنابن ماسویه و فرزند سوم و چهارم و پنجم خود را شابور و یوحنا و خذاهویه پسر سهل نام برد و گفت: من بر مادر یوحنابن ماسویه و مریم دست یافتم و با آنان زنا کردم و از آن دو جورجس و یوحنا بجهان آمدند. (از عیون الانباء ج 2 ص 160)
لغت نامه دهخدا
(خَ یَ)
مادر ملک ابومنصور: و مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست. (از فارسنامۀ ابن بلخی). و فضلویه ابن خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوه گرم کرد بی آب تا در آنجا هلاک شد. (از فارسنامۀ ابن بلخی)
دختر جستان بن وهسودان و مادر مرزبان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِ ؟)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع کوهستانی فارس است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 273)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع بلوک کوهپایۀ کرمان است. (ازمرآت البلدان ج 4 ص 273)
لغت نامه دهخدا
ابن طولون، مکنی به ابوالجیش. نام امیر دوم از امرای بنی طولون که در زمان خلفای عباسی در مصر حکومت میکردند. در تاریخ 270 هجری قمری پس از وفات پدر بمسند امارت جلوس نمود وپس از چندی بمراجعت بمصر مجبور شد و پس از یک سال بجانب طرطوس رفته خطبا را بخطبه خواندن بنام خود وادار ساخت و در سنۀ 289 هجری قمری پس از وفات معتمد بالله احمد بن موفق، نامبرده بلقب معتضد بالله ملقب و خلیفه شد. وی در دمشق بقتل رسید در سنۀ 281 هجری قمری و نعش وی را بمصر آورده در مقبرۀ پدرش مدفون ساختند و پسرش ابوالعساکر جیش جانشین او گردید. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
مانویت در فارسی مانویه در فارسی زندیکی زندیکی گری مانی گروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرویه
تصویر عمرویه
پیروان عمرو بن عبید تیره ای از خرد گرایان (معتزله)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
((نَ یُِ))
پیروان مانی نقاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمارویه
تصویر نمارویه
مانیتور
فرهنگ واژه فارسی سره