بیمارغنج. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). علیل. (ناظم الاطباء). بیمارغنج. دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود: اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک. (التفهیم). (و آنچه بماند از بچه ها) همه عمر بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آنچه بماند (از نوزادان) ناتندرست و بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وبائی. (زمخشری) : و جهت شمال آن بسته است ازین جهت بیمارناک و عفن است. (شهر شاپور) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142)
بیمارغنج. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). علیل. (ناظم الاطباء). بیمارغنج. دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود: اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک. (التفهیم). (و آنچه بماند از بچه ها) همه عمر بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آنچه بماند (از نوزادان) ناتندرست و بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وبائی. (زمخشری) : و جهت شمال آن بسته است ازین جهت بیمارناک و عفن است. (شهر شاپور) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142)
خواب آلود. (ناظم الاطباء) : بعنبر طری نرگس خوابناک چو کافور تر سر برون زد ز خاک. نظامی. فروبسته چشم از تن خوابناک بدو گفت برخیز از این خون و خاک. نظامی. چه داند خوابناک مست مخمور که شب را چون بروز آورد رنجور. سعدی (مفردات). جثامه، خوابناک که از جا نجنبد و سفر نکند. (منتهی الارب). - چشمان خوابناک، چشمان خواب آلود. ، خوابدار. جامۀ پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد
خواب آلود. (ناظم الاطباء) : بعنبر طری نرگس خوابناک چو کافور تر سر برون زد ز خاک. نظامی. فروبسته چشم از تن خوابناک بدو گفت برخیز از این خون و خاک. نظامی. چه داند خوابناک مست مخمور که شب را چون بروز آورد رنجور. سعدی (مفردات). جثامه، خوابناک که از جا نجنبد و سفر نکند. (منتهی الارب). - چشمان خوابناک، چشمان خواب آلود. ، خوابدار. جامۀ پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 140 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماشالکان و محصول آن غلات و حبوبات و چغندر قند و ذرت و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. در تابستان از طریق چقاجنگه و پلنگ گرد می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 140 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماشالکان و محصول آن غلات و حبوبات و چغندر قند و ذرت و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. در تابستان از طریق چقاجنگه و پلنگ گرد می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مرکز دهستان کهنۀ بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 66تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و مالداری و از صنایع دستی قالیچه بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
مرکز دهستان کهنۀ بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 66تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و مالداری و از صنایع دستی قالیچه بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)