- خلیف (خَ)
راه میان دو کوه، وادی میان دو کوه، مدفع آب و راه در کوه به هر طور که باشد، راه، مرد تیزفهم و چرب زبان. (منتهی الارب) ، جامه ای که میان شکافته هر دو طرف آن را به هم منظم گردانند، روز دویم از زائیدن ماده شتر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه:رکبها یوم خلیفها، شیر که فله از آن گرفته باشند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خلف. خلف. خلف، زنی که موها را در قفا فروفرستاده باشد، سلطان بزرگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، وصف پیراهنی است که کهنۀ آن را بیرون کرده دوخته باشند. (منتهی الارب). منه: قمیص خلیف
