نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند
نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت. ناحیه ای است کوهستانی گرمسیری. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودخانه مشروب میشود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت. ناحیه ای است کوهستانی گرمسیری. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودخانه مشروب میشود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
جزیره ای است در مشرق سیسیل و ساکنین آن همه اروپائی هستند. این جزیره دارای شهرهای بسیار بزرگ است. از جمله شهرهای این جزیره است: قبوه، بیش، تامل، ملف و سلوری. ابن حوقل گوید: شهرهای ساحل آن عبارتند از فسانه، ستانه، قطرونیه، سبرسه، اسلو حراحه، بطرقوقه وبوء. (معجم البلدان) (رحلۀ ابن جبیر). و رجوع به اسپانی و اسپانیا شود
جزیره ای است در مشرق سیسیل و ساکنین آن همه اروپائی هستند. این جزیره دارای شهرهای بسیار بزرگ است. از جمله شهرهای این جزیره است: قبوه، بیش، تامل، ملف و سلوری. ابن حوقل گوید: شهرهای ساحل آن عبارتند از فسانه، ستانه، قطرونیه، سبرسه، اسلو حراحه، بطرقوقه وبوء. (معجم البلدان) (رحلۀ ابن جبیر). و رجوع به اسپانی و اسپانیا شود
آتش گون و بته که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صله. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صَلَه. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
محل خلوت. محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه: چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای. نظامی. کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافتی. نظامی. زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای. حافظ. درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی. حافظ. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : چو لختی سخن گفت از آن در که بود به خلوتگه خویش رغبت نمود. نظامی. چو خلوتگهش آنچنان ساختند از او زحمت خویش پرداختند. نظامی. به خلوتگه خسروش تاختند ز نظارگان پرده پرداختند. نظامی. ، جای تنهایی. جایی که غیر را در آن راه نیست. (یادداشت بخط مؤلف). - خلوتگه خورشید، آسمان چهارم. فلک چهارم. بدانجهت که گویند عیسی را بچرخ چهارم بردند. - ، کنایه از عالیترین مقام تقرب: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ. - خلوتگه عرش، کنایه از پیشگاه احدیت است: پرواز پری گرفت پایت خلوتگه عرش گشت جایت. نظامی
محل خلوت. محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه: چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای. نظامی. کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافتی. نظامی. زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای. حافظ. درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی. حافظ. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : چو لختی سخن گفت از آن در که بود به خلوتگه خویش رغبت نمود. نظامی. چو خلوتگهش آنچنان ساختند از او زحمت خویش پرداختند. نظامی. به خلوتگه خسروش تاختند ز نظارگان پرده پرداختند. نظامی. ، جای تنهایی. جایی که غیر را در آن راه نیست. (یادداشت بخط مؤلف). - خلوتگه خورشید، آسمان چهارم. فلک چهارم. بدانجهت که گویند عیسی را بچرخ چهارم بردند. - ، کنایه از عالیترین مقام تقرب: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ. - خلوتگه عرش، کنایه از پیشگاه احدیت است: پرواز پری گرفت پایت خلوتگه عرش گشت جایت. نظامی
نام شمشیر سلیمان پیغمبر بوده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) : مگر نگین سلیمان بدست خسرو ماست که چون سلیمان مر باد را بفرمان کرد و یا سلیمان خورمهر نام سیفی است که دیو چونان فرمانبری سلیمان کرد. مسعودسعد (از فرهنگ جهانگیری)
نام شمشیر سلیمان پیغمبر بوده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) : مگر نگین سلیمان بدست خسرو ماست که چون سلیمان مر باد را بفرمان کرد و یا سلیمان خورمهر نام سیفی است که دیو چونان فرمانبری سلیمان کرد. مسعودسعد (از فرهنگ جهانگیری)
خضرمی. قومی از مردم ایران را گویند که در اوایل اسلام هجرت کرده، سکونت شام را اختیار نمودند و آنان که سکونت بصره را اختیار کردند اساوره و آنانکه سکونت کوفه را برگزیدند احامره و کسانی که سکونت الجزیره را قبول نمودند جراجمه و کسانی که سکونت یمن را قبول کردند ابناء و آنان که سکونت موصل را اختیار نمودند جرامقه گفتند. (ناظم الاطباء). از این قوم اند عبدالکریم خضرمی بن مالک و هبار خضرمی بن عقیل و عباس خضرمی بن حسن. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ خضرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
خضرمی. قومی از مردم ایران را گویند که در اوایل اسلام هجرت کرده، سکونت شام را اختیار نمودند و آنان که سکونت بصره را اختیار کردند اساوره و آنانکه سکونت کوفه را برگزیدند احامره و کسانی که سکونت الجزیره را قبول نمودند جراجمه و کسانی که سکونت یمن را قبول کردند ابناء و آنان که سکونت موصل را اختیار نمودند جرامقه گفتند. (ناظم الاطباء). از این قوم اند عبدالکریم خضرمی بن مالک و هبار خضرمی بن عقیل و عباس خضرمی بن حسن. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ خضرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
نام شهری از شهرهای صقلیه است در اصطلاح مسیحیان: و أحسن مدنها (مدن صقلیه) قاعده ملکها و المسلمون یعرفونهابالمدینه و النصاری یعرفونها ببلارمه. (ابن جبیر)
نام شهری از شهرهای صقلیه است در اصطلاح مسیحیان: و أحسن مدنها (مدن صقلیه) قاعده ملکها و المسلمون یعرفونهابالمدینه و النصاری یعرفونها ببلارمه. (ابن جبیر)
علتی است در مابین بینی و گلو بسبب تخمه بهم میرسد. (برهان قاطع) : آن کسی را که دل بود نالان او علاج خلاشمه نکند. شهید بلخی (از لغت فرس). ، جراحت و ریش گلو. (ناظم الاطباء). ریشش ز بس فرخج ز گردن برون رسید گویی خلاشمه است بگردن برآمده. طیان
علتی است در مابین بینی و گلو بسبب تخمه بهم میرسد. (برهان قاطع) : آن کسی را که دل بود نالان او علاج خلاشمه نکند. شهید بلخی (از لغت فرس). ، جراحت و ریش گلو. (ناظم الاطباء). ریشش ز بس فرخج ز گردن برون رسید گویی خلاشمه است بگردن برآمده. طیان
جای آسایش، اطاق مخصوص، اطاق زن شبستان، نمازخانه، مقام کمال ولایت که اتحاد محب و محبوب و عاشق و معشوق و نبی و ولی است. یا خلوتخانه قرب. مقام قرب حضرت ربوبی
جای آسایش، اطاق مخصوص، اطاق زن شبستان، نمازخانه، مقام کمال ولایت که اتحاد محب و محبوب و عاشق و معشوق و نبی و ولی است. یا خلوتخانه قرب. مقام قرب حضرت ربوبی