معنی خلمه - جستجوی لغت در جدول جو

خلمه

لغت نامه دهخدا

خلمه

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمه — تصویر خرمه

(دخترانه)

نام همسر مزدک

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از سلمه — تصویر سلمه

(دخترانه)

نام گیاهی است

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از دلمه — تصویر دلمه

نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خدمه — تصویر خدمه

خادم، مجموع کارکنان یک وسیله، مکان یا ماشین مثلاً خدمۀ مسجد، خدمۀ هواپیما، خدمۀ هتل

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از بلمه — تصویر بلمه

ریش بلند و انبوه، ویژگی مردی که ریش بلند و انبوه داشته باشد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دلمه — تصویر دلمه

شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خلیه — تصویر خلیه

کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، شانه، نخاریب النحل

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ظلمه — تصویر ظلمه

ظالم ها، ستمگران، بیدادگران، جباران، ظالمین، ظلّام، جمع واژۀ ظالم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خیمه — تصویر خیمه

چادر، سر پناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند
خیمه زدن: برپا کردن خیمه، کنایه از اقامت کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ثلمه — تصویر ثلمه

رخنه، سوراخ، ترک، کنایه از خلل

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خدمه — تصویر خدمه

اجتماع مردم، قوم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خامه — تصویر خامه

ابریشم خام، ابریشم نتابیده، چربی روی شیر، نی یا قلم برای نوشتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بلمه — تصویر بلمه

ریش انبوه و بلند

فرهنگ لغت هوشیار

رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه

رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلمه — تصویر زلمه

مانایی (شباهه) هاوندی راست و درست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ثلمه — تصویر ثلمه

سوراخ، رخنه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جلمه — تصویر جلمه

اژغ هم آوای ابر آن چه از شاخه های درخت در پیرایش ببرند

فرهنگ لغت هوشیار

سنگ پهن، نازک اندام زن گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق

سنگ پهن، نازک اندام زن گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خیمه — تصویر خیمه

چادر، سایبان بزرگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمله — تصویر خمله

ناکسی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلوه — تصویر خلوه

تهیکیدن، آبشت تنهایی، نهفت زن بی شوی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلیه — تصویر خلیه

زن بری از عیب، زن فارغ، کشتی بزرگ، کندو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلده — تصویر خلده

گوشواره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلسه — تصویر خلسه

ربودگی، فرصت مناسب

فرهنگ لغت هوشیار

تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع

فرهنگ لغت هوشیار

نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حلمه — تصویر حلمه

شنگار از گیاهان، کنه، نوک پستان، پوستخورک از خرفستران

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلما — تصویر خلما

جمع خلم، دوستان یاران، آهو کده ها، رگ و ریشه ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خضمه — تصویر خضمه

ستبری گندگی، میانه، ستبر بازو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خثمه — تصویر خثمه

کوتاهی بینی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلقه — تصویر خلقه

آفرینش پیرایش تا شش داداری دهش ابر باران خیز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خامه — تصویر خامه

قلم

فرهنگ واژه فارسی سره

آدم نخاله

فرهنگ گویش مازندرانی