جدول جو
جدول جو

معنی خلفی - جستجوی لغت در جدول جو

خلفی
شعبه ای است از رود جراحی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خلفی
(خَ لَ)
متوالی. پی درپی. (ناظم الاطباء). (از: خلف عربی + یای نسبت فارسی)
لغت نامه دهخدا
خلفی
(خَ)
پشتی. عقبی. چیزی که در پس واقع شود. ضد قدامی. (ناظم الاطباء). (از: خلف عربی + یای نسبت فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلفا
تصویر خلفا
خلیفه
خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خافی
تصویر خافی
پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(خَ طَ فا)
سرعت رفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ فا)
نام جایگاهی است. (معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
در اصطلاح پزشکان نوع چهارم از انواع چهارگانه جرب چشم است. (از بحر الجواهر) ، سفالین. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
کوزه گر. (از ناظم الاطباء) ، سفالگر. (از ناظم الاطباء) ، کوزه فروش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از شاگردان جابر بن حیان و کوچۀ خرفی در مدینه بدو منسوب است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فی ی)
منسوب به خریف، میوۀ تازۀ پائیزمیوۀ پائیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ فا)
معرب خرپا و آن دانۀ خلر است. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء). جلّبان. خلر
لغت نامه دهخدا
(خَرِ)
خرافت. کودنی. (ناظم الاطباء). سفه
لغت نامه دهخدا
یکی از شعرای متأخر ایران است که منظومه ای بنام چهاردرویش دارد، (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2012)
لغت نامه دهخدا
اهل خاف، کسی که بشهرستان خاف منسوب باشد
لغت نامه دهخدا
پنهان و پوشیده، (منتهی الارب)، ج، خوافی، (منتهی الارب)،
پری، (منتهی الارب)، ج، خوافی
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ فا)
لقب حذیفه جد جریر شاعر است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ فی یَ)
گروهی از خوارج عجارده و از یاران خلف خارجی که از خوارج کرمان و مکرانند و خیر و شر را مطلقاً بخدا نسبت می دهند و می گویند: با آنکه کودکان مشرکان ارتکاب هیچ عمل خلافی نکرده و برای آفرینندۀ مطلق انبازی نجسته اند، باز در دوزخ جای دارند. رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات فنون شود
پیروان خلف بن عبدالصمد یکی از فرق پنجگانه زیدیه اند. آنها می گویند که نماز در پشت سر امام جایز نیست. رجوع به بیان الادیان و خطط ج 4 ص 178 و خاندان نوبختی ص 255 و مفاتیح العلوم ص 21 شود
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ نِ)
بصیغۀ تثنیه، مثنی خلف. (منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: ولدت الشاه خلفین، زاد گوسفند سالی نر و سالی دیگر ماده.
- ذات خلفین، تبر دو سر. (منتهی الارب). ج، ذوات الخلفین
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ نِ)
بصیغۀ تثنیه مثنی خلف (منتهی الارب).
- ذات الخلفین، تبر دو سر. ج، ذوات الخلفین
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلیفی
تصویر خلیفی
جانشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خافی
تصویر خافی
پنهان و پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان خلف بن عبدالصمد، گروهی که نماز را جز پشت سر رهنمود (امام) روا نمی دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلفی
تصویر زلفی
نزدیکی، گاهمندی، ارجداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلفی
تصویر جلفی
جلف بودن سبکسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفا
تصویر خلفا
جمع خلیفه، جانشینان جمع خلیفه جانشین ها، قائم مقام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خللی
تصویر خللی
معترض، مزاحم، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلقی
تصویر خلقی
رفتاری آفرینشی منسوب به خلق منسوب به خلق
فرهنگ لغت هوشیار
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفت
تصویر خلفت
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلفی
تصویر هلفی
هلپی، ناگهان فرورفتن و فروریختن (سقف)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی، گیاهباف منسوب به علف، نوعی پارچه است. یا ابریشم علفی. پارچه ای که از ابریشم مصنوعی سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیف
تصویر خلیف
پادشاه فرمانروا، چربزبان، دره، راه کوهستانی، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلفی
تصویر جلفی
سبکسری
فرهنگ فارسی معین