معنی جلفی
جلفی
سبکسری
تصویر جلفی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جلفی
جلفی
جلفی
جلف بودن سبکسری
فرهنگ لغت هوشیار
جلفی
جلفی
بی وقری، سبکسری، خودآرایی
متضاد: متانت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زلفی
زلفی
نزدیکی، گاهمندی، ارجداری
فرهنگ لغت هوشیار
جافی
جافی
خشن و تند خوی، ستمگر، جفا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جلیف
جلیف
ظالم و ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
جلقی
جلقی
زلغی چل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جلفر
جلفر
پارسی تازی گشته گلبرز روستایی است در مرو
فرهنگ لغت هوشیار
جلدی
جلدی
شکول پوستی چستی چالاکی، سرعت شتاب عجله. منسوب به جلد پوستی امراض جلدی
فرهنگ لغت هوشیار
جلبی
جلبی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
فرهنگ لغت هوشیار