دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 157 تن سکنه. آب آن از رود گدار و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 157 تن سکنه. آب آن از رود گدار و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گیاهی مانند اشنان که در حوالی بلخ از آن شخار می گیرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان قاطع). خرند نام گیاهی است که از آن قلیا گیرند. (یادداشت بخط مؤلف)
گیاهی مانند اشنان که در حوالی بلخ از آن شخار می گیرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان قاطع). خَرَند نام گیاهی است که از آن قلیا گیرند. (یادداشت بخط مؤلف)
خاندان. دودمان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : سلطان... را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. (راحهالصدور راوندی). و در سرای سلطان بجانب شرقی متاع تجار و رخت لشکریان بود جمله رجاله بغارتیدند و لشکری که بر جانب غزنی بودند جمله در سلاح رفته و صف کشیدند و خیلخانه نگاه می داشتند و سلطان در سرای سعدالدوله با ده پانزده نفر جاندار مانده بود. (راحه الصدور راوندی). لشکر قصد خیمۀ مجدالملک کردند او بگریخت و در نوبتی سلطان آمد خیل خانه او بغارتیدند و بسلطان پیغام دادند که او را بدست ما بازده. (راحهالصدور راوندی). همه ملک عجم خزانۀ من در عرب مانده خیل خانه من. نظامی. و آنکه را پادشه بیندازد کسش از خیلخانه ننوازد. سعدی
خاندان. دودمان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : سلطان... را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. (راحهالصدور راوندی). و در سرای سلطان بجانب شرقی متاع تجار و رخت لشکریان بود جمله رجاله بغارتیدند و لشکری که بر جانب غزنی بودند جمله در سلاح رفته و صف کشیدند و خیلخانه نگاه می داشتند و سلطان در سرای سعدالدوله با ده پانزده نفر جاندار مانده بود. (راحه الصدور راوندی). لشکر قصد خیمۀ مجدالملک کردند او بگریخت و در نوبتی سلطان آمد خیل خانه او بغارتیدند و بسلطان پیغام دادند که او را بدست ما بازده. (راحهالصدور راوندی). همه ملک عجم خزانۀ من در عرب مانده خیل خانه من. نظامی. و آنکه را پادشه بیندازد کسش از خیلخانه ننوازد. سعدی
شرابخانه. میکده. میخانه. (ناظم الاطباء). شرابخانه به اعتبار آنکه اکثر در شرابخانه خمها نهاده اند. (غیاث اللغات) : بر بدیهه خر خمخانه براه. سوزنی. اندرین خمخانه صافی از پی درد است و ما درد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید. خاقانی. دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانید بام خمخانه نیلی به تبر بگشائید. خاقانی. رضوانکدۀ خمخانه ها حوض چنان پیمانه ها کف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته. خاقانی. هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند. خاقانی. الصبوح الصبوح می گفتم عشق خمخانه را روان بگشاد. خاقانی. بمسجد بنگر از بت باز می دانستم اکنون درین خم خانه رندان بت از بتگر نمیدانم. عطار. ساقی بده آن کوزۀ خمخانه به درویش کآنها که بمردند گل کوزه گرانند. سعدی. سر بخم خانه تشنیع فروخواهم برد. سعدی (بدایع). دلق و سجاده و ناقوس بخمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند. سعدی (بدایع). سرم مست پیمانۀ دیگر است شرابم ز خم خانه دیگر است. نزاری قهستانی. بر دست ساقیان سحاب از خمخانه و بل وطل اقداح لاله بر شراب می گرداند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 99). ما را ز خیال تو چه پروای شرابست خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست. حافظ. روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست. حافظ. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ
شرابخانه. میکده. میخانه. (ناظم الاطباء). شرابخانه به اعتبار آنکه اکثر در شرابخانه خمها نهاده اند. (غیاث اللغات) : بر بدیهه خر خمخانه براه. سوزنی. اندرین خمخانه صافی از پی درد است و ما درد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید. خاقانی. دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانید بام خمخانه نیلی به تبر بگشائید. خاقانی. رضوانکدۀ خمخانه ها حوض چنان پیمانه ها کف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته. خاقانی. هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند. خاقانی. الصبوح الصبوح می گفتم عشق خمخانه را روان بگشاد. خاقانی. بمسجد بنگر از بت باز می دانستم اکنون درین خم خانه رندان بت از بتگر نمیدانم. عطار. ساقی بده آن کوزۀ خمخانه به درویش کآنها که بمردند گل کوزه گرانند. سعدی. سر بخم خانه تشنیع فروخواهم برد. سعدی (بدایع). دلق و سجاده و ناقوس بخمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند. سعدی (بدایع). سرم مست پیمانۀ دیگر است شرابم ز خم خانه دیگر است. نزاری قهستانی. بر دست ساقیان سحاب از خمخانه و بل وطل اقداح لاله بر شراب می گرداند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 99). ما را ز خیال تو چه پروای شرابست خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست. حافظ. روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست. حافظ. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 18500گزی جنوب خاور نقده و 6هزارگزی جنوب راه شوسۀ نقده به مهاباد. دره و باتلاقی و هوای آن معتدل است و 247 تن سکنه دارد. آب آن از رود گدارچای و محصول آن غلات، چغندر، توتون، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 18500گزی جنوب خاور نقده و 6هزارگزی جنوب راه شوسۀ نقده به مهاباد. دره و باتلاقی و هوای آن معتدل است و 247 تن سکنه دارد. آب آن از رود گدارچای و محصول آن غلات، چغندر، توتون، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کلبه ای که از گیاهان سبز معطر سازند. (ناظم الاطباء). خانه ای که از خس بندند و در تابستان در آن نشینند و این خس خوشبوی و این خانه متعارف هندوستان است. (آنندراج) : روی آسایش ز اشک گرم تا بیند دمی ساخت چشمی بی رخت خسخانه از مژگان خویش. قبول (ازآنندراج). تن چو خس خانه کهن شده ست. حکیم صادق (از آنندراج). زهی خس خانه سپهر آشیانه که تاب سموم را بازداشته و آبی بر روی کارش آمده که در قصرها آبرو بهم رسانده چرا آب بر خود نپاشد که از دو سویش آفتاب تافته و چون ابر بهار چگونه باران نبارد که آفتاب در برج آبی رسیده. (از آنندراج). در این گرمی بحدی کرد طغیان نگه خسخانه می بندد ز مژگان. ملا ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
کلبه ای که از گیاهان سبز معطر سازند. (ناظم الاطباء). خانه ای که از خس بندند و در تابستان در آن نشینند و این خس خوشبوی و این خانه متعارف هندوستان است. (آنندراج) : روی آسایش ز اشک گرم تا بیند دمی ساخت چشمی بی رخت خسخانه از مژگان خویش. قبول (ازآنندراج). تن چو خس خانه کهن شده ست. حکیم صادق (از آنندراج). زهی خس خانه سپهر آشیانه که تاب سموم را بازداشته و آبی بر روی کارش آمده که در قصرها آبرو بهم رسانده چرا آب بر خود نپاشد که از دو سویش آفتاب تافته و چون ابر بهار چگونه باران نبارد که آفتاب در برج آبی رسیده. (از آنندراج). در این گرمی بحدی کرد طغیان نگه خسخانه می بندد ز مژگان. ملا ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
دیدن گلخانه در خواب، علامت آن است که با گوش سپردن به تملق و چاپلوسی دیگران موقعیت خود را در معرض نابودی قرار می دهید. اگر زنی چنین خوابی ببیند، علامت آن است که با مشکلاتی روبرو خواهد شد که شاید منجربه بی آبرویی او می شود.
دیدن گلخانه در خواب، علامت آن است که با گوش سپردن به تملق و چاپلوسی دیگران موقعیت خود را در معرض نابودی قرار می دهید. اگر زنی چنین خوابی ببیند، علامت آن است که با مشکلاتی روبرو خواهد شد که شاید منجربه بی آبرویی او می شود.