جدول جو
جدول جو

معنی خیلخانه

خیلخانه
محل اقامت خدم وحشم در خانه، اقامتگاه سپاهیان، خاندان، دودمان، طایفه، برای مثال همه ملک عجم خزانۀ من / در عرب مانده خلیخانۀ من (نظامی۴ - ۵۸۵)
تصویری از خیلخانه
تصویر خیلخانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خیلخانه

خیلخانه

خیلخانه
خاندان. دودمان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : سلطان... را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. (راحهالصدور راوندی). و در سرای سلطان بجانب شرقی متاع تجار و رخت لشکریان بود جمله رجاله بغارتیدند و لشکری که بر جانب غزنی بودند جمله در سلاح رفته و صف کشیدند و خیلخانه نگاه می داشتند و سلطان در سرای سعدالدوله با ده پانزده نفر جاندار مانده بود. (راحه الصدور راوندی). لشکر قصد خیمۀ مجدالملک کردند او بگریخت و در نوبتی سلطان آمد خیل خانه او بغارتیدند و بسلطان پیغام دادند که او را بدست ما بازده. (راحهالصدور راوندی).
همه ملک عجم خزانۀ من
در عرب مانده خیل خانه من.
نظامی.
و آنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خیشخانه

خیشخانه
خانه ای که از نی و علف و خار و خس یا با پرده خیش سازند و بر آن آب باشند تا هوای داخل آن خنک گردد، خیمه ای که برای رفع هوای گرم از کتان سازند و درون آن برگ بید گسترانند و بر اطراف وی آب پاشند
فرهنگ لغت هوشیار

پیلخانه

پیلخانه
جایی که در آن پیلان را نگاهدای کنند: گوسفند از بیم آتش خود را در پیلخانه او گند... آتش درنی افتاد وقتت گرفت و پیلخانه در گرفت
فرهنگ لغت هوشیار

خیشخانه

خیشخانه
خانه تابستانی که از نی یا پارچه کتان درست می کردند و بر آن آب می پاشیدند تا در اثر وزش باد از هوای خنک آن استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین

خیشخانه

خیشخانه
خیمه ای که از کتان و یا از نی سازند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خیمه ای باشد بجهت دفع هوای گرم از کتان سازند و در درون آن برگ بید بگسترانند و بر اطراف آن آب می پاشند و این بمنزلۀ خس خانه هندوستان است و پیراهن کتان را نیز گفته اند. (آنندراج). بعضی گویند خانه ای باشد که از نی و علف سازند. (آنندراج) ، بعضی گویند که خانه ای باشد که اطراف آنرا از خار شتری برآورند و از بیرون پیوسته آب بر آن پاشند و از درون باد کنند بجهت دفع گرما و این در سیستان متعارف است. (آنندراج). خانه ای که جهت دفع گرما سازند و اطراف آنرا از خار شتر برآورند و از بیرون پیوسته آب بر وی پاشند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خانه تابستانی که در آن برای ترویح خیش آویخته باشند. (بحر الجواهر). کوخ:
چو آفتاب شد ازاوج خود ب خانه ماه
به خیشخانه رو و برگ بید و باده بخواه.
ازرقی.
ز سردی نفس من تموز دی گردد
چه حاجت است درین دی بخیشخانه و خم.
خاقانی.
کافور خواه و بیدتر در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخارآمده.
خاقانی.
و جوشن مجاهدت خصم از پشت بگشادند و بروساید ترفه تکیه فرمودند و بخیش خانه تنعم توجه نمودند. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم). و ترکان گرسنه و بی نوا چون... دیدند در خیش خانه عیش خزیده و دراعۀ وقار برکشیده. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، پیراهن کتان، زر خالص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خیسخانه

خیسخانه
خیش خانه. (از ناظم الاطباء). رجوع به خیشخانه شود
لغت نامه دهخدا

فیلخانه

فیلخانه
دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 265 سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا