جدول جو
جدول جو

معنی خلاوی - جستجوی لغت در جدول جو

خلاوی
(خَ)
جمع واژۀ خلوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلاوه
تصویر خلاوه
سراسیمه، سرگشته، حیران، کالیوه، کالیو، آسیون، واله، سرگردان، کالیوه رنگ، گیج و گنگ، آسمند، هامی، مستهام، پکر، گیج، گیج و ویجبرای مثال به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳ - ۱۴۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلاوی
تصویر حلاوی
حلواها، خوراکی هایی که با آرد گندم یا آرد برنج، روغن، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود، کنایه از شیرینی ها، جمع واژۀ حلوا
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ وَ / وِ)
سرگشته. حیران. سراسیمه. دنگ. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) :
حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ
چو سگ صداع کند تن مزن برآ در سنگ
بخویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن
که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
نام یکی از شاهان روم شرقی پس از هرقل به روزگار امویان، مدت ملکت وی سه سال بوده است، (مجمل التواریخ و القصص ص 137)
از شاهان روم شرقی ملک وی اندر آخر ملوک بنی امیه بیست وپنج سال بود، (مجمل التواریخ و القصص ص 137)
پرونسال، مستشرق فرانسوی صاحب کتاب ’اسپانیای مسلمان در قرن دهم میلادی’، (الحلل السندسیه ج 1 و 2)
پسر قسطنطین، از ملوک روم شرقی، مدت ملکت وی پنج سال بوده است، (مجمل التواریخ و القصص ص 137)
نام دو نفر از اجداد عیسی مسیح، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نام اصلی متی است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی میان بیسان و نابلس، گورلاوی پسر یعقوب بدانجا و نام این ده از نام اوست، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خوشمزه، لذیذ، (ناظم الاطباء)، غیر مسکون، خراب، ویران، بروی افتاده، (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از تاج العروس)، خالی، تهی، منه: خاوی البطن، شکم خالی، خاوی الوفاض، کیسۀ تهی، (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است که در جنوب غربی شهرستان واقع است و از شمال به بخش ویسیان و از جنوب و جنوب شرقی به بخش الوار گرمسیری و رود خانه کشکان و از مشرق به بخش پاپی و از مغرب به رود خانه کشکان محدود است. شمال بخش کوهستانی و هوای آن سردسیر و قسمت جنوب آن جلگه و معتدل است. محصول آن غلات و لبنیات و پشم و صیفی است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. کوه دلوج و کوه رومشکان از قلل معروف آن است. این بخش از یک دهستان و 48 آبادی تشکیل شده است و در حدود 17800تن سکنه دارد که از طایفۀ میر جودکی هستند. مرکز بخش آبادی ملاوی است که در 114هزارگزی جنوب غربی خرم آباد واقع است و راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک از مرکزبخش عبور می کند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قصبه ای از دهستان بالا گریوه است که دربخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است. مرکز بخش است ودر حدود 200 تن سکنه دارد. بخشداری، پست و تلگراف، انتظامات ژاندارمری در این آبادی واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ وا / عَ)
جمع واژۀ علاوه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ وی ی)
شهاب الدین، احمد بن خالد بن محمد سلاوی (1250- 1315 ه. ق.). مورخ، وی در سال 1250ه. ق. متولد و در سال 1315 در مدینه سلا درگذشته است. (مغرب اقصی) او راست ’استقصالاخبار دول المغرب الاقصی’ در چهار جزء و آن تاریخ ممتعی است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(فَ وا)
جمع واژۀ فلوّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَنْ نُ)
گردآمدن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اجتماع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لا)
حالت خلق کنندگی. آفرینندگی
لغت نامه دهخدا
(خَ وُ)
هنگامه. غوغا. شور. مشغله. بانگ. آواز. زمزمه. (ناظم الاطباء). خلاووش
لغت نامه دهخدا
(خَ سی ی)
کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ملاح. کشتی بان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ)
آزادی. رستگاری. رهایی. نجات. (ناظم الاطباء) :
دل ز راحت نشان نخواهد داد
غم خلاصی بجان نخواهد داد.
خاقانی.
گر از غم خلاصی طلب کردمی
هم از نای نوشی سبب کردمی.
خاقانی.
، شفا، رهایی از بند و زندان، فرار، فلاح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
محمد بن عباد بن ملک داود خلاطی، ملقب به صدرالدین. از فقیهان حنفی بود. از کتب اوست: ’تلخیص الجامع الکبیر’ در فقه و ’مقصد المسند’ (مختصریست بر مسند امام ابوحنیف) و ’تعلیق بر صحیح مسلم’. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 910)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ)
منسوب به علم خلاف. رجوع به علم خلاف ذیل خلاف شود.
- مسائل خلافی، مسائل مربوط بعلم خلاف: صادق را... با قاضی بلخ و مسأله های خلافی.... (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در هشتاد وپنج هزارگزی شمال میناب و پنج هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد میناب. این ناحیه کوهستانی و گرمسیری است و دارای هشتاد تن سکنۀ فارسی زبانست. آب آن از چشمه و محصولاتش: خرما می باشد. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
حیدربن سلیمان بن داود بن حیدر حلی حسینی، مکنی به ابوالحسین. نخستین شاعر عصر خود بلکه امام شعرای عراق بود که فصاحت بیان و قوت ایمان را درخود جمع داشت و بجهت اشعارش که در مناقب و مصائب اهل بیت پیغمبر سروده به شاعر اهل بیت اشتهار یافته است. او راست: الدررالیتیم، این دیوان اشعار اوست و درسال 1312 هجری قمری چاپ شده است. 2- العقدالمفصل، که به سال 1331 هجری قمری در بغداد چاپ شده است. وی 1304 هجری قمری در 58 سالگی وفات یافت. (معجم المطبوعات) (جنه الماوی حاجی نوری). و رجوع به ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(حُ وا)
درختی است خرد، گیاهی است خاردار. ج، حلاویات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِلْ لا)
منسوب است به حله، شهری در کنار فرات. (از الانساب). رجوع به حله شود
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
منسوب به لاوی پسر یعقوب. رجوع به لاویان و بنی لاوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلاوی
تصویر تلاوی
گرد آمدن مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصی
تصویر خلاصی
رهایی، رستگاری رهایی رستگاری نجات. آزادی، رهائی، نجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاوه
تصویر خلاوه
حیران، سراسیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصی
تصویر خلاصی
رهایی
فرهنگ واژه فارسی سره
آزادی، آسودگی، رهایی، فراغت، رستگاری، نجات
متضاد: اسارت
فرهنگ واژه مترادف متضاد