مقتل. مسلخ. سلاخ خانه. آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. (یادداشت مؤلف). کشتارگاه، آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. (یادداشت مؤلف). مقتل
مقتل. مسلخ. سلاخ خانه. آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. (یادداشت مؤلف). کشتارگاه، آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. (یادداشت مؤلف). مقتل
خانقاه. (شرفنامۀ منیری). بر وزن و معنی خانقاه است و آن خانه ای باشد که درویشان و مشایخ در آن عبادت کنند و بسر برند. خانقاه معرب آن و بحذف ’الف’ هم آمده است که ’خانگه’ باشد. (از برهان قاطع) : اما خانگاهی محتشم است کی همچون حرمی است از آن شیخ ابواسحاق شیرازی رحمه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 146). و خود موی بازمیکنم و به خانگاهی می شوم و به عذر گذشته مشغول. (بدایع الازمان) ، خانه: سه جادو مرمرا در خانگاهند که در نیرنگ جستن صد سپاهند. (ویس و رامین)
خانقاه. (شرفنامۀ منیری). بر وزن و معنی خانقاه است و آن خانه ای باشد که درویشان و مشایخ در آن عبادت کنند و بسر برند. خانقاه معرب آن و بحذف ’الف’ هم آمده است که ’خانگه’ باشد. (از برهان قاطع) : اما خانگاهی محتشم است کی همچون حرمی است از آن شیخ ابواسحاق شیرازی رحمه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 146). و خود موی بازمیکنم و به خانگاهی می شوم و به عذر گذشته مشغول. (بدایع الازمان) ، خانه: سه جادو مرمرا در خانگاهند که در نیرنگ جستن صد سپاهند. (ویس و رامین)
دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر، ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی، دارای 72 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند، این ده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوبات و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و راه مالرو میباشد، ساکنین آن از طایفه پاپی بوده به ییلاق و قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) نام یکی از قلاع خمسۀ خوارزم است
دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر، ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی، دارای 72 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند، این ده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوبات و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و راه مالرو میباشد، ساکنین آن از طایفه پاپی بوده به ییلاق و قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) نام یکی از قلاع خمسۀ خوارزم است
جای رستن. جای روییدن. منبت. محل روییدن. خله. (یادداشت مؤلف). عرفج. منبت. (از منتهی الارب). منبت شاذ، قیاس منبت است. (منتهی الارب) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - رستنگاه موی، محل روییدن مو. جای رستن موی: شعیره... گاه بر رستنگاه موی مژه افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند. (یادداشت مؤلف)
جای رستن. جای روییدن. منبت. محل روییدن. خله. (یادداشت مؤلف). عرفج. منبت. (از منتهی الارب). مَنْبِت شاذ، قیاس مَنْبَت است. (منتهی الارب) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - رستنگاه موی، محل روییدن مو. جای رستن موی: شعیره... گاه بر رستنگاه موی مژه افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند. (یادداشت مؤلف)
جمع واژۀ خفته. خوابیده ها. نیام: خفتگان را ببرد آب چنین است مثل این مثل خوار شد و گشت سراسر ویران از پی آنکه مرا تو صله ها دادی و من اندر آنوقت بخیمه در و خوش خفته سنان. فرخی. - امثال: خفتگان را آب برد
جَمعِ واژۀ خفته. خوابیده ها. نیام: خفتگان را ببرد آب چنین است مثل این مثل خوار شد و گشت سراسر ویران از پی آنکه مرا تو صله ها دادی و من اندر آنوقت بخیمه در و خوش خفته سنان. فرخی. - امثال: خفتگان را آب برد