جدول جو
جدول جو

معنی خفادید - جستجوی لغت در جدول جو

خفادید
(خَ)
ج خفیدد. خفادد. رجوع به خفیدد در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداداد
تصویر خداداد
(پسرانه)
هدیه ای از طرف خدا، عطا شده از سوی خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبادید
تصویر عبادید
پریشان و متفرق
فرهنگ فارسی عمید
اجازه نامه ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می شود، ویزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادید
تصویر فرادید
پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
موضعی است در راه ربذه. (منتهی الارب). تپه هائی است سفیدبه قفار که بر سر راه آنکه از جانب نخل طریق ربذه بپیماید، قرار میگیرد. و نام آن در ابیات زیر آمده:
نظرت الیها و هی تحدی عشیه
فاتبعتهم طرفی حیث تیمما
تروع باکناف الافاهید عیرها
نعاما و حقبا بالفدافد صیما
ظعائن یشفین السقیم من الجوی
به و یخبلن الصحیح المسلّما.
(از معجم البلدان) ، واقع و حادث شده بودن. رخ داده بودن:
مرا کار افتاده بود آن زمان
زدم بانگ بر لشکر بدگمان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افؤود، یعنی کوماج و جای کوماج در خاکستر گرم. (از اقرب الموارد). رجوع به افؤود شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
عصارۀ قناءالحمار. اوسادا
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
ادویۀ حاد و معطر مانند میخک ودارچین. (ناظم الاطباء). عطریات. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طیر ابادید، مرغان پریشان، متفرق، پراکنده
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بریده. پاره پاره. منه: لحم خرادیل، گوشت بریدۀ پاره پاره. (از منتهی الارب) :
یغدو فیلحم ضرغامین عشیهما
لحم من القوم معفورخرادیل.
کعب بن زهیر
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از شهرهای آرمنیه است که آن به ابتدا شهر بزرگی بوده و بعدها کوچک گردیده است. حقوق دیوانی این شهر پنج هزاروسیصد دینار است. (از نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 118)
نام دیهی است از دیهای بخارا. این نام عجمی است
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابرهای سفید تودرتو و بطانها. مثافید، نوعی جامه، چیزهای خفی که زیر چیزی گذارند یا لغتی است در فثافید
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. (آنندراج). فطری. جبلی. موهوبی:
گفت کافر خدای داد بمن
این خداداد شاد باد بمن.
نظامی.
خوب رویان جهانی همه زیور بستند
دلبرماست که با حسن خداداد آمد.
حافظ (از آنندراج).
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش
ز طوق قمریان خلخال داده سرو آزادش.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
خریت بهرۀ خداداد است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ گِ رِ تَ)
تیز کردن سوزن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خفاش. (منتهی الارب). رجوع به خفاش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از ’ب دد’، اتباع ابادیداست: دهبوا تبادید و ابادید، رفتند پریشان و متفرق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سرهای کوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
جمع واژۀ خفیدد. رجوع به خفیدد در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستانهای هفتگانه بخش ششتمد شهرستان سبزوار. این دهستان در شمال باختری کوه میش واقع و محدود است از شمال بدهستان زمج، از جنوب به بخش بردسکن از شهرستان کاشمر، از خاور بدهستان شامات، از باختر بدهستان همائی و فروغن. راه جدیدالاحداث و شوسۀ سبزوار و کاشمر از این دهستان عبور می نماید. موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن سرد و بر اثر جریان چشمه های متعدد باغهای زیادی دارد و چون درخت توت زیادی بدانجاست مقدار زیادی پیلۀ ابریشم هر سال تهیه می کند. این دهستان در کوهستان واقع و از جهت مرطوب بودن محل، درخت بادام دیمی زیادی دارد و نیز محصول باغهای انگور آن شیره سفید بسیار مطبوع است که به نقاط دیگر بفروش می رسانند. خواشید از 22 آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن 6741 تن می باشد. قراء مهم آن عبارتند از بجدن با 985 تن سکنه و استاج با 811 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنادید
تصویر قنادید
روش راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادید
تصویر عبادید
شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران و بزرگان، اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفافید
تصویر سفافید
جمع سفود، سیخ ها با بزن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط دید
تصویر خط دید
سمیره دید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفافیش
تصویر خفافیش
جمع خفیه، پوشیده ها پنهانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفافیه
تصویر خفافیه
سوسنگرد نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداداد
تصویر خداداد
چیزی که خدا بخشنده است و کسی که در آن دخلی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادید
تصویر روادید
عبارت و امضائی که نوشته را دارای اعتبار کند، ویزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادید
تصویر روادید
((رَ))
امضاء یا عبارتی که نوشته ای را تأیید کرده و به آن اعتبار می بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روادید
تصویر روادید
صلاحدید
فرهنگ واژه فارسی سره