جدول جو
جدول جو

معنی خطیرنه - جستجوی لغت در جدول جو

خطیرنه
اهل خطیرکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمیره
تصویر خمیره
سرشت، طینت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشینه
تصویر خشینه
تیره، کبود، برای مثال کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
حوض آب گرم بزرگی در حمام های قدیمی برای شستشو و غسل، خزانه
فرهنگ فارسی عمید
(خُ ضَ ری یَ)
نام محلی بوده است بجانب شرقی بغداد و گویا همان محلتی باشد که اکنون الخضیر می گویند. بقرب مدفن امام ابوحنیفه و معروف به سوق خضیر. (از معجم البلدان). از این محلت است محمد صباغ خضیری بن طیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
مؤنث اخطب. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
خط جواز. گذرنامه، پروانه راهداری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ)
نوعی از فطر و از آن بزرگتر. و تازۀ او سفید و زرد و خشک او سرخ است و در زیر درخت بلوط و زیتون میروید، و از سموم قتاله است حتی بوئیدن آن. (تحفۀ حکیم مؤمن). نباتیست مانند فطر و بزرگتر از آن و در شب مانند چراغ میدرخشد و تر و تازۀ آن سفید و زرد و خشک آن سرخ رنگ. منقطع میگردد از طروف مانند اسفنج قطعهای سرخ. و رطوبت آن بد بود. منبت آن اکثر زیر درخت بلوط و زیتون است و در سالی که باران بسیار بارد بیشتر میروید. طبیعت آن گرم و خشک در چهارم. افعال و خواص آن: نفعی تا حال از آن ظاهر نشده و از سموم قتالۀ قوی است حتی بوئیدن و لمس نمودن آن و اجتناب از آن واجب. (مخزن الادویه ص 380). و آن را طیشر و طشور نیز خوانند. رجوع به تذکرۀ انطاکی ج 1 ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
(خُ طَ نَ)
نام ناحیتی است از نواحی بابل عراق. (از معجم البلدان). دهی است ببابل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مطیره در فارسی پرنده نگار جامه جامه ای از برد: گر تو نایستی ز پی میسره امیر ترسم که پر ز گرد بماندش مطیره. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطیره
تصویر فطیره
کلوچه گوشتدار گوشت پیچه یلوه شن زی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیریه
تصویر طیریه
بیماری توتی مرغاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطیره
تصویر شطیره
بزماورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیانه
تصویر طیانه
گلکاری کار گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
خمیر ترش، خمیر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
انبار، آنجا که اشیا را نگهدارند، خزانه، گنج خانه
فرهنگ لغت هوشیار
کبود رنگ تیره رنگ، سیاه رنگ، بازی که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود بازی که نه سیاه باشد نه سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیبه
تصویر خطیبه
خواسته زن خواستگاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیئه
تصویر خطیئه
گناه، خطا، جمع خطئیات، خطایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط راه
تصویر خط راه
گذرنامه، خط جواز
فرهنگ لغت هوشیار
نیکویی، شادکامی، رستگاری، آزادگی مونث خیری وابسته به خیر: امور خیریه (کالرهایی که نفع و خیر خلق در آن باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیئه
تصویر خطیئه
((خَ ئِ))
گناه، خطا، جمع خطایا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
((خَ رِ))
خمیرترش، سرشت، طبع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشینه
تصویر خشینه
((خَ نِ))
هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
((خَ نِ))
مال اندوخته شده، گنجینه، خزانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
((خَ یا خِ یِّ))
مؤنث خیری، وابسته به خیر، امور خیریه (کارهایی که نفع و خیر همه در آن باشد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطیره
تصویر مطیره
((مَ طِ رِ))
نوعی چادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
Charitable, Charity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
благотворительный , благотворительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
wohltätig, Wohltätigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
благодійний , благодійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
charytatywny, dobroczynność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
慈善的 , 慈善
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
caritativo, caridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی