جدول جو
جدول جو

معنی خطم - جستجوی لغت در جدول جو

خطم
(خَ)
نام جایگاهی است واقع در پایین سدره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خطم
(تَ)
بر بینی شتر زدن تا خطام در آن کنند. منه: خطم البعیر بالخطام، مهار کردن شتر را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، زدن بر بینی کسی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: خطمه خطما، غلبه کردن بر کسی در کلام و بازداشتن اواز کلام. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). منه: خطمه بالکلام، دوختن کناره های چرم را. (منتهی الارب). منه: خطم الادیم، داغ خطام بر شتر نهاند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: خطم البعیر، آویختن زه را بکمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: خطم القوس بالوتر خطماً
لغت نامه دهخدا
خطم
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خطمی
تصویر خطمی
گل ختمی، گیاهی از تیرۀ پنیرکیان با ساقۀ ضخیم، برگ های پهن و گل های درشت صورتی یا مایل به ارغوانی، انجل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَطْ طَ)
جای مهار در بینی شتران. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ مُ)
تلفظ عامیانه ’خط و خالی’ صاحب خال و نشان بسیار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
زن. (منتهی الارب) (آنندراج). زن و زوجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / مِ طَ)
منقار مرغان و پیش بینی و دهن ستور و بینی مردم. ج، مخاطم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بینی انسان. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
اسب که از پتفوز تا حنک اسفل وی سفیدی گرفته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، شتر مهار در بینی کرده شده و شتری که بینی وی را می کشند تا مهار در وی گذارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخطمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ / مُ خَطْ طِ)
غورۀ خرماکه بر وی خطهای سفید پیدا آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طِ)
مهار در بینی شتر کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه مهار در بینی شتر و یا اسب مینهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
درازبینی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، رفتن نرم. (آنندراج) ، تن آسانی کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ / مِ)
با خط و خالها. تلفظ عامیانۀ خط و خالی. رجوع به خطمخالی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ خوَ / خُ شَ)
پنیرک. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پنیرک در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
پسر سعد بن ثعلبه است از قبیلۀ طی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
قبیله ای است ازانصار و هم بنوعبدالله بن مالک بن اوس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
بلندی کوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ/ خِ می ی)
خیرو. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نباتی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس). غسل. (مهذب الاسماء). خیروی دشتی. (دهار). ملوکیهالشجر. عودالیسر. شحم البرح. آلثئا. ملوخیه. وردالزوانی. (یادداشت بخط مؤلف). هشت دهان. (صیدنۀ ابوریحان بیرونی). خطمی از اسپرغمهاست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلش بهمه رنگی بود بسیار بقا باشد وعروقش چند سال بجا ماند. (نزهه القلوب) :
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
همچنانست که بر تختۀ دیبا دینار.
سعدی.
- خطمی بری، نوعی خطمی است که بعربی آنرا شحم البرح می گویند. (یادداشت بخط مؤلف).
- خطمی خطائی، بهترین انواع گل خیرو است. در آغاز شکفتن برنگ سفید می باشد تا دو پهر پس بسرخی زند پس سرخی او کمتر شدن گیرد و بعد از غروب باز برنگ اصلی بازآید. (آنندراج). منثور. (یادداشت بخط مؤلف) :
همچو خطمی خطائی هر زمان در باغ دهر
چهره دیگرگون مرا از خجلت عصیان شود.
نزاری (از آنندراج).
- خطمی درختی، نوعی از خطمی است که بوته ای چون درخت دارد. رجوع به درخت خطمی شود.
- خطمی درختی چینی، گیاهی است که گل سرخ آتشی دارد. (یادداشت بخط مؤلف).
- خطمی فرنگی، نوعی گل است که شبیه به گل خطمی است. (یادداشت بخط مؤلف).
- خطمی کوچک، خبازی. رجوع به خبازی در این لغت نامه شود.
- خطمی مجلسی، نوعی گل است. (یادداشت بخط مؤلف).
- لعاب خطمی، لعابی که از خطمی حاصل آید. وخیفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطم
تصویر حطم
شکستن شکسته حال شکسته حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذم
تصویر خذم
جوانمرد بریده شدن، مست گردیدن، شتافتن بردن، پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطم
تصویر اطم
خشمیدن، چسبیدن پیوستن، بند آمدن: پیشاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطماء
تصویر خطماء
زن دراز بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطمی خطائی
تصویر خطمی خطائی
گل خیرو رنگ برگردان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطمی کوچک
تصویر خطمی کوچک
خبازی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطم
تصویر مخطم
بینی، نوک افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطم
تصویر اخطم
دراز بینی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
انجل غسل هم آوای زرد از گیاهان فارسی گویان خطمی خوانند گیاهی است ازتیره پنیرکیان که دارای گونه های دایمی و نیز یکساله است و بحد وفور در ایران روییده و کشت میشود. ساقه اش ضخیم و بلند برگهایش پهن و ستبر و ریشه ای دراز و دوکی شکل و آبدار است. ریشه آن در پزشکی مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدم
تصویر خدم
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطمی
تصویر خطمی
((خَ یا خِ یّ))
گیاهی از تیره پنیرکیان، دارای ساقه ضخیم و بلند، برگ هایش پهن و ستبر و ریشه اش دراز و دوکی شکل و آبدار است. ریشه آن در پزشکی مصرف فراوان دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیم
تصویر خیم
طبیعت، ذات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطی
تصویر خطی
دستنویس، دست نویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطر
تصویر خطر
سیج، ناگواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطا
تصویر خطا
نادرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
خطمی درخواب دروقت خود، دلیل بر منفعت اندک کند و بی وقت، دلیل بر غم و اندوه کند و خوردن آن، دلیل بر مضرت و نقصان کند و سر شستن با آن، دلیل است بر توبه کردن و پاکدینی. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب