- خطفه
- درخشیدن، خیره کردن ویژگی درخش
معنی خطفه - جستجوی لغت در جدول جو
- خطفه
- خیره کردن چشم به وسیلۀ برق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گناه، خطایا، گناه آدم
میان دو گاو، گام رهرو زبانزد سوفیگری، دو سخن نزدیک گام قدم، گامی که سالک در طریق میگذارد و باید مراقب باشد پیروی شیطان نکند، جمع خطوات
درخشیدن، خیره کردن ویژگی درخش
بدل گذشتن، چیزی که که بر دل گذرد از احکام طریقت، قلب (باعتبار تسمیه حال باسم محل)، ادعیه ای که خوانده شود، جمع خطرات
خطابه، وعظ و سخنرانی، مقدمه یا دیباچه کتاب خواستگاری زن
چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
سپید و سیاه دو موی، درز کفش سپید و سیاه دو موی، درز کفش
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
بیشه شیر، کارد ترس بیم
تراشه پاره چوب
فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن، گام، قدم، در تصوف گام هایی که سالک در طریقت برمی دارد
خطرت، هر اندیشه ای که بر ذهن وارد می شود
سلول های حامل ویژگی های والد نر، اسپرم، آب مرد یا زن
مهره ای که زنان با آن مردان را افسون کنند، مهرۀ افسون
گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
مهره ما مهره ای که بدان زنان مهر شویان را به سوی خود بر انگیزند گشت برگشت از گیاهان، برگریشه برگ رشته مانندی که گیاهان بالا رونده با آن خود را به تنه درختان می چسبانند، پیچک پاپیچال
ارمغان
آب پشت در رحم، آن آب که بچه از آن بوجود میاید، آب صافی و روشن
((خُ فِ یا فَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء، پخل
((خُ بِ))
فرهنگ فارسی معین
سخنرانی، وعظ، جمع خطب
خطبه عقد: جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته می شود
خطبه عقد: جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته می شود
((نُ فِ))
فرهنگ فارسی معین
آب پاک و صاف، منی، یاخته تشکیل شده از ترکیب یک جفت گانه وبه طور کلی موجود در حال پیدایش از چنین یاخته ای
خواستگاری و ازدواج
وعظ و سخنرانی امام جمعه قبل از آغاز نماز، مقدمه یا دیباچۀ کتاب
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
ربودن
فشردگی گلو، خبه، نفس بریده
هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر و کشور
ویژگی کسی که دچار حالت خفگی شده باشد، فاقد هوا یا نور کافی، ویژگی صدای مبهم