مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر و امثال آن می چکد قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر و امثال آن می چکد قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان. این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است. شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان. این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است. شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
رودۀ ستور که حلقه ای صلب محیط آن است، سر روده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) ، روده ای که در آن دبر است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خورانات
رودۀ ستور که حلقه ای صلب محیط آن است، سر روده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) ، روده ای که در آن دبر است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خورانات
نام کسانی که در ساحل دریای آسکون سکنی دارند. خزر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزر شود. - دریای خزران، دریای خزر. دریای جرجان. بحر طبرستان. رجوع به دریای خزر شود. در آنندراج و انجمن آرای ناصری آمده است: دریای مازندران ورزاه اکفوده نام است و به اعتبار قرب جوار شهری مجازاً بنام آن شهر مشهور شده چنانکه آن را دریای گیلان و دریای حاجی ترخان و دریای شیروان و دریای استرآباد و دریای ابسکون و اسکون گویند: باکو ببقاش باج خواهد خزران و ری و زره کران را. خاقانی. با کویه نیز بر لب آن است. (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : شمال دیلمان دریای خزران است. (حدود العالم). غوز ناحیتی است مشرق وی بیابان غوز وشهرهای ماوراءالنهر و جنوب بعضی هم از این بیابان ودیگر دریای خزران است. (حدود العالم). بحر خزر و یکی رودی است عظیم سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتد. (حدود العالم). ز آب سنان بر آن نی چون شاخ خیزران بازار آتل و نی خزران شکستنش. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 540)
نام کسانی که در ساحل دریای آسکون سکنی دارند. خزر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزر شود. - دریای خزران، دریای خزر. دریای جرجان. بحر طبرستان. رجوع به دریای خزر شود. در آنندراج و انجمن آرای ناصری آمده است: دریای مازندران ورزاه اکفوده نام است و به اعتبار قرب جوار شهری مجازاً بنام آن شهر مشهور شده چنانکه آن را دریای گیلان و دریای حاجی ترخان و دریای شیروان و دریای استرآباد و دریای ابسکون و اسکون گویند: باکو ببقاش باج خواهد خزران و ری و زره کران را. خاقانی. با کویه نیز بر لب آن است. (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : شمال دیلمان دریای خزران است. (حدود العالم). غوز ناحیتی است مشرق وی بیابان غوز وشهرهای ماوراءالنهر و جنوب بعضی هم از این بیابان ودیگر دریای خزران است. (حدود العالم). بحر خزر و یکی رودی است عظیم سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتد. (حدود العالم). ز آب سنان بر آن نی چون شاخ خیزران بازار آتل و نی خزران شکستنش. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 540)
شیرۀ درخت ابهل و شیرۀ ارز و مانند آن. (منتهی الارب). قطران و قطران و قطران، روغنی سیال است که از درخت ابهل و ارز و جز آن گیرند. (اقرب الموارد). طلائی که بر اشتر گرگین مالند. (ترجمان علامه ترتیب عادل). دو نوع از قطران یافت میشود:1- قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی که از تقطیر ذغال سنگ به دست می آید. 2- قطران گیاهی و یا قطران چوب که از تقطیر خشک چوب گیاهی از تیره درخت کاج و صنوبر استخراج میکنند. در جزو ترکیب تمام قطرانها اجسامی که در جزو عناصر ضدعفونی معطر یافت شده کم وبیش یافت میگردد و مهمترین آنها به قرار زیر است: قنل، کره زل، کره اوزت نفتالین، اکزیلل، اسید استیک، تولوئل، دی اکسی بنزن و غیره. قطران گیاهی یا قطران کاج یا قطران نروژ را از تنه چندین نوع کاج استخراج میکنند، مایعی است غلیظ به رنگ قهوه ای غلیظ تیره با بوئی مشخص و نامطبوع با فعل وانفعالی اسیدی تقریباً غیرمحلول در آب و در الکل و اتر و کلرفرم و اسید استیک و اجسام چربی به خوبی حل میشود. قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی مایعی است سیاه غلیظ قلیائی وشفاف با بوئی مشخص و نامطبوع تقریباً غیرمحلول در آب کمی محلول در الکل و در نفت و بنزین حل میگردد. درترکیب آنها کاربورها و فنل ها و بازهای مختلف و سایرترکیبات قطران گیاهی یافت میشود. خاصیت ضدعفونی و خاصیت سمی آن از قطران گیاهی قوی تر میباشد. قطران ذغال سنگ را نباید در داخل به کار برد، در خارج میتوان برای درمان زخم هائی که دیر التیام می پذیرد و در امراض انگلی و در بعضی اختلالات جلدی و اکزما به کار برد. اگر قطران را مکرر بر روی پوست بدن موش بمالند یک نوع سرطان مصنوعی ظاهر می شود. در انسان نیز بر اثر مالیدن مکرر قطران در روی پوست بعضی انواع نئوپلاسم تولیدمیگردد. اخیراً بعضی کاربورهای مولد سرطان را از قطران استخراج کرده اند و مصنوعاً نیز توانسته اند این کاربورهای مولد سرطان را در آزمایشگاه تهیه نمایند. رجوع به درمان شناسی عطایی ج 1 ص 247 و 248 و 249 شود
شیرۀ درخت ابهل و شیرۀ ارز و مانند آن. (منتهی الارب). قَطْران و قِطْران و قَطِران، روغنی سیال است که از درخت ابهل و ارز و جز آن گیرند. (اقرب الموارد). طلائی که بر اشتر گَرگین مالند. (ترجمان علامه ترتیب عادل). دو نوع از قطران یافت میشود:1- قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی که از تقطیر ذغال سنگ به دست می آید. 2- قطران گیاهی و یا قطران چوب که از تقطیر خشک چوب گیاهی از تیره درخت کاج و صنوبر استخراج میکنند. در جزو ترکیب تمام قطرانها اجسامی که در جزو عناصر ضدعفونی معطر یافت شده کم وبیش یافت میگردد و مهمترین آنها به قرار زیر است: قنل، کره زل، کره اوزت نفتالین، اکزیلل، اسید استیک، تولوئل، دی اکسی بنزن و غیره. قطران گیاهی یا قطران کاج یا قطران نروژ را از تنه چندین نوع کاج استخراج میکنند، مایعی است غلیظ به رنگ قهوه ای غلیظ تیره با بوئی مشخص و نامطبوع با فعل وانفعالی اسیدی تقریباً غیرمحلول در آب و در الکل و اتر و کلرفرم و اسید استیک و اجسام چربی به خوبی حل میشود. قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی مایعی است سیاه غلیظ قلیائی وشفاف با بوئی مشخص و نامطبوع تقریباً غیرمحلول در آب کمی محلول در الکل و در نفت و بنزین حل میگردد. درترکیب آنها کاربورها و فنل ها و بازهای مختلف و سایرترکیبات قطران گیاهی یافت میشود. خاصیت ضدعفونی و خاصیت سمی آن از قطران گیاهی قوی تر میباشد. قطران ذغال سنگ را نباید در داخل به کار برد، در خارج میتوان برای درمان زخم هائی که دیر التیام می پذیرد و در امراض انگلی و در بعضی اختلالات جلدی و اکزما به کار برد. اگر قطران را مکرر بر روی پوست بدن موش بمالند یک نوع سرطان مصنوعی ظاهر می شود. در انسان نیز بر اثر مالیدن مکرر قطران در روی پوست بعضی انواع نئوپلاسم تولیدمیگردد. اخیراً بعضی کاربورهای مولد سرطان را از قطران استخراج کرده اند و مصنوعاً نیز توانسته اند این کاربورهای مولد سرطان را در آزمایشگاه تهیه نمایند. رجوع به درمان شناسی عطایی ج 1 ص 247 و 248 و 249 شود
حکیم قطران، از شعرای قصیده سرای معروف قرن پنجم هجری است. هدایت وفات او را به سال 465 هجری قمری ثبت نموده و شواهد تاریخی بر وجود او تا این سال موجود است. نام او را تذکره نویسان از عوفی تاکنون کسی ثبت نکرده و شاید قطران تخلص و نام وی بوده، پدر او را در هفت اقلیم منصورو او را اجلی معرفی کند. ناصرخسرو او را در تبریز ملاقات کرد و گوید: وی دیوان منجیک و دقیقی را پیش من آورد و خواند، مشکلات آنها را حل نمود و اشعار خود برمن خواند. دیوان وی گذشته از قصائد شامل ترکیب بند وتغزلات میباشد. بعضی تصور کرده اند که دو نفر شاعر قطران نام و تخلص بوده، یکی ترمدی و دیگری تبریزی، و به گفتۀ امین احمد قطران تبریزی چند مثنوی نیز انشاءنموده و یکی از آنها ’قوسنامه’ است که به نام امیر محمد بن امیر قماج والی بلخ انشاد کرده است. نسخه ای از دیوان قطران که شامل ده هزار بیت میباشد در کتاب خانه شخصی تقوی است. اشعار قطران با اشعار رودکی بسیارشبیه است و دیوانی که به نام رودکی به سال 1315 هجری شمسی در تهران چاپ شده بیشتر آن از قطران میباشد. (فهرست کتاب خانه مدرسه سپهسالار ج 2 ص 657 و 658). ابن منصور دیلمی جبلی یا رومی، از شاعران است که مداح امرای سامانی بوده و به حکیم قطران موصوف است. شرح احوال و زندگانی وی مبهم است و آنچه ارباب تراجم درباره او نگاشته اند غالباً با هم مغایرت دارد. بعضی از آنان به دو قطران قائل شده اند، یکی ترمدی که بیشتر عمر را در بلخ گذرانده و استاد حکیم انوری متوفی حدود 550 هجری قمری بوده و دیگری تبریزی است که عبارت از همین صاحب ترجمه است. وی شاعری است از شعرای دورۀ دیالمه و با عضدالدولۀ دیلمی (338- 371 هجری قمری) معاصر بوده و مدایحی درباره او گفته و به همین جهت گاه به عضدی هم موصوف شده است. رشیدالدین وطواط اشعار وی را می ستاید و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود آرد که قطران در تبریز دیوان خود را نزد من آورد و اشعار خوب داشت ولی فارسی را درست نمیدانست. نسخه ای خطی از دیوان قطران به شمارۀ 250 در کتاب خانه مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است و سه نسخۀ بسیار نفیس نیز در کتاب خانه شخصی میرزا جعفر سلطان القرائی تبریزی وجود دارد. گویند همه اشعار وی به هشت هزار تا ده هزار بالغ می شود. وی مدتی هم در بلخ میزیسته و منظومۀ قوس نامه را در آن جا به نام امیر احمد بن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر نظم کرده است. این اشعار از اوست: یافت زین دریا دگربار ابر گوهربار بار باغ و بستان یافت دیگر زابر گوهربار بار هر کجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد مرغ شب گیران سرایان بر گل گلزار زار باد بفشاند همی بر سنبل و عنبر عبیر ابر بفروزدهمی بر لاله و گلنار نار گر هزارستم دهان در هر یکی سیصد زبان شکر نیکیهات نتوانم یکی گفت از هزار. وی به سال 465 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی) (مجمعالفصحاء) (ریحانه الادب). شرف الزمان حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، از مشاهیر شاعران ایران در قرن پنجم هجری است. به قطران غیر از دیوان او آثاری نسبت داده اند، از آن جمله کتابی است در لغت که حاجی خلیفه آن را تفاسیر فی لغه الفرس نامیده است. وفات قطران را هدایت به سال 465 هجری قمری نوشته است ولی از دیوان او شواهدی به دست می آید که حیات او را بعد از این سال هم معلوم میدارد. قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. تمایل وی به صنایع از قصائد او آشکار است و باوجود تصنع در اشعار، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کرده است. یکی از وجوه اهمیت او آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به پارسی دری آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان گردیده است. از قدیم باز ناسخان دواوین شعرا سخنان قطران و رودکی را به هم آمیخته و کار این آمیزش را به جائی کشانده اند که به قول هدایت در پاره ای از نسخ دیوان خطی قطران و رودکی را یکی دانسته اند. (تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2ص 421 به بعد)
حکیم قطران، از شعرای قصیده سرای معروف قرن پنجم هجری است. هدایت وفات او را به سال 465 هجری قمری ثبت نموده و شواهد تاریخی بر وجود او تا این سال موجود است. نام او را تذکره نویسان از عوفی تاکنون کسی ثبت نکرده و شاید قطران تخلص و نام وی بوده، پدر او را در هفت اقلیم منصورو او را اجلی معرفی کند. ناصرخسرو او را در تبریز ملاقات کرد و گوید: وی دیوان منجیک و دقیقی را پیش من آورد و خواند، مشکلات آنها را حل نمود و اشعار خود برمن خواند. دیوان وی گذشته از قصائد شامل ترکیب بند وتغزلات میباشد. بعضی تصور کرده اند که دو نفر شاعر قطران نام و تخلص بوده، یکی ترمدی و دیگری تبریزی، و به گفتۀ امین احمد قطران تبریزی چند مثنوی نیز انشاءنموده و یکی از آنها ’قوسنامه’ است که به نام امیر محمد بن امیر قماج والی بلخ انشاد کرده است. نسخه ای از دیوان قطران که شامل ده هزار بیت میباشد در کتاب خانه شخصی تقوی است. اشعار قطران با اشعار رودکی بسیارشبیه است و دیوانی که به نام رودکی به سال 1315 هجری شمسی در تهران چاپ شده بیشتر آن از قطران میباشد. (فهرست کتاب خانه مدرسه سپهسالار ج 2 ص 657 و 658). ابن منصور دیلمی جبلی یا رومی، از شاعران است که مداح امرای سامانی بوده و به حکیم قطران موصوف است. شرح احوال و زندگانی وی مبهم است و آنچه ارباب تراجم درباره او نگاشته اند غالباً با هم مغایرت دارد. بعضی از آنان به دو قطران قائل شده اند، یکی ترمدی که بیشتر عمر را در بلخ گذرانده و استاد حکیم انوری متوفی حدود 550 هجری قمری بوده و دیگری تبریزی است که عبارت از همین صاحب ترجمه است. وی شاعری است از شعرای دورۀ دیالمه و با عضدالدولۀ دیلمی (338- 371 هجری قمری) معاصر بوده و مدایحی درباره او گفته و به همین جهت گاه به عضدی هم موصوف شده است. رشیدالدین وطواط اشعار وی را می ستاید و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود آرد که قطران در تبریز دیوان خود را نزد من آورد و اشعار خوب داشت ولی فارسی را درست نمیدانست. نسخه ای خطی از دیوان قطران به شمارۀ 250 در کتاب خانه مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است و سه نسخۀ بسیار نفیس نیز در کتاب خانه شخصی میرزا جعفر سلطان القرائی تبریزی وجود دارد. گویند همه اشعار وی به هشت هزار تا ده هزار بالغ می شود. وی مدتی هم در بلخ میزیسته و منظومۀ قوس نامه را در آن جا به نام امیر احمد بن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر نظم کرده است. این اشعار از اوست: یافت زین دریا دگربار ابر گوهربار بار باغ و بستان یافت دیگر زَابر گوهربار بار هر کجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد مرغ شب گیران سرایان بر گل گلزار زار باد بفشاند همی بر سنبل و عنبر عبیر ابر بفروزدهمی بر لاله و گلنار نار گر هزارستم دهان در هر یکی سیصد زبان شکر نیکیهات نتوانم یکی گفت از هزار. وی به سال 465 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی) (مجمعالفصحاء) (ریحانه الادب). شرف الزمان حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، از مشاهیر شاعران ایران در قرن پنجم هجری است. به قطران غیر از دیوان او آثاری نسبت داده اند، از آن جمله کتابی است در لغت که حاجی خلیفه آن را تفاسیر فی لغه الفرس نامیده است. وفات قطران را هدایت به سال 465 هجری قمری نوشته است ولی از دیوان او شواهدی به دست می آید که حیات او را بعد از این سال هم معلوم میدارد. قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. تمایل وی به صنایع از قصائد او آشکار است و باوجود تصنع در اشعار، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کرده است. یکی از وجوه اهمیت او آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به پارسی دری آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان گردیده است. از قدیم باز ناسخان دواوین شعرا سخنان قطران و رودکی را به هم آمیخته و کار این آمیزش را به جائی کشانده اند که به قول هدایت در پاره ای از نسخ دیوان خطی قطران و رودکی را یکی دانسته اند. (تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2ص 421 به بعد)
پارسی خیزران است و آن نوعی نی می باشد. (از مخزن الادویه از انجمن آرای ناصری). رجوع به خیزران شود. حمدالله مستوقی در وصف آن آرد: چوبش بوجار مانند است چوگان ازو سازند صمغش شیر خشت است. (نزهه القلوب)
پارسی خیزران است و آن نوعی نی می باشد. (از مخزن الادویه از انجمن آرای ناصری). رجوع به خیزران شود. حمدالله مستوقی در وصف آن آرد: چوبش بوجار مانند است چوگان ازو سازند صمغش شیر خشت است. (نزهه القلوب)
محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیزگویند. (از ناظم الاطباء). خزر رجوع به خزر شود: ناحیتی است مشرق دیواری است میان کوه و دریا و دیگر دریاست و بعضی از رود آمل و جنوب وی سریر است و مغربش کوه است و شمالش براذاس است و نندر و این ناحیتی است بسیار نعمت و آبادان و با خواستۀ بسیار و از وی گاوو گوسپند و بره خیزد بی عدد و از شهرهای آن است آمل که قصبۀ خزران و مستقر پادشاه یعنی طرخان خاقان و بندر نحسدر و شهر خمج، بلنجر، بیضا، ساوغر، ختلع، لکن، سور، مسمدا و ناحیت طولاس و لوغر و خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. (حدود العالم) : کاروان مهرگان از خزران آمد باز اقصای بلاد چین ستان آمد. منوچهری. وقت سحرگه کلنگ تعبیه یی ساخته ست وز لب دریای هند تا خزران تاخته ست. منوچهری. ویک اصفهبد را با لشکر گران از صوب صین فرستاد و دیگری را از صوب خزران. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 45)
محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیزگویند. (از ناظم الاطباء). خزر رجوع به خزر شود: ناحیتی است مشرق دیواری است میان کوه و دریا و دیگر دریاست و بعضی از رود آمل و جنوب وی سریر است و مغربش کوه است و شمالش براذاس است و نندر و این ناحیتی است بسیار نعمت و آبادان و با خواستۀ بسیار و از وی گاوو گوسپند و بره خیزد بی عدد و از شهرهای آن است آمل که قصبۀ خزران و مستقر پادشاه یعنی طرخان خاقان و بندر نحسدر و شهر خمج، بلنجر، بیضا، ساوغر، ختلع، لکن، سور، مسمدا و ناحیت طولاس و لوغر و خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. (حدود العالم) : کاروان مهرگان از خزران آمد باز اقصای بلاد چین ستان آمد. منوچهری. وقت سحرگه کلنگ تعبیه یی ساخته ست وز لب دریای هند تا خزران تاخته ست. منوچهری. ویک اصفهبد را با لشکر گران از صوب صین فرستاد و دیگری را از صوب خزران. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 45)
زیان کردن در تجارت خود و مغبون شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). زیان کردن. (المصادر زوزنی) (دهار). - خسرالدنیا و الاخره، بزیان در هر دو سرای. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح: این عبارت آیۀ قرآن است و در فارسی برای کم زیانکار آمده. را، گمراه شدن، کردن وزن (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
زیان کردن در تجارت خود و مغبون شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). زیان کردن. (المصادر زوزنی) (دهار). - خسرالدنیا و الاخره، بزیان در هر دو سرای. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح: این عبارت آیۀ قرآن است و در فارسی برای کم زیانکار آمده. را، گمراه شدن، کردن وزن (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
کمی و نقصان و زیانکاری. (ناظم الاطباء). زیان کاری. (دهار). زیان. کاستی: بر خیره می کشند می خورنداز بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنهابزیر زمین با وبال و خسران بسیار. (تاریخ بیهقی). حاصل آن اگر میسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. (کلیله و دمنه). بنده خاقانی بخدمت نیم رو خاکی رسید سهو و خسران پس نهاد وسهم خسرو پیشوا. خاقانی. از خوف خسران خوداز جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند... (جهانگشای جوینی). من ذرع العدوان حصدالخسران هر که عدوان کارد خسران درود چه از تخم ظلم زیان روید، هلاکی، گمراهی. (یادداشت بخط مؤلف)
کمی و نقصان و زیانکاری. (ناظم الاطباء). زیان کاری. (دهار). زیان. کاستی: بر خیره می کشند می خورنداز بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنهابزیر زمین با وبال و خسران بسیار. (تاریخ بیهقی). حاصل آن اگر میسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. (کلیله و دمنه). بنده خاقانی بخدمت نیم رو خاکی رسید سهو و خسران پس نهاد وسهم خسرو پیشوا. خاقانی. از خوف خسران خوداز جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند... (جهانگشای جوینی). من ذرع العدوان حصدالخسران هر که عدوان کارد خسران درود چه از تخم ظلم زیان روید، هلاکی، گمراهی. (یادداشت بخط مؤلف)
نام یکی از سران مغول است: خسران از خوف خسران خود از جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند که... (جهانگشای جوینی). و آن اندیشه سبب کودکی و دلشکستگی سلطان بود چون نزدیک خسران خود هزارسف و دیگر امرا رفت. (جهانگشای جوینی)
نام یکی از سران مغول است: خسران از خوف خسران خود از جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند که... (جهانگشای جوینی). و آن اندیشه سبب کودکی و دلشکستگی سلطان بود چون نزدیک خسران خود هزارسف و دیگر امرا رفت. (جهانگشای جوینی)
هرهمان. قرطمان. دوسر. (یادداشت بخط مؤلف). مرحوم دهخدا می نویسند که ابن بیطار در ذیل هرهمان خرطان را مرادف هرطمان آورده است. ظاهراً ’خرطان’ باید تصحیف خرطمان باشد
هرهمان. قرطمان. دوسر. (یادداشت بخط مؤلف). مرحوم دهخدا می نویسند که ابن بیطار در ذیل هرهمان خرطان را مرادف هرطمان آورده است. ظاهراً ’خرطان’ باید تصحیف خرطمان باشد
از ریشه پارسی اوستایی و پهلوی میترو پان مهر بان خاقانی دراین سروده: دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا بر آن است که در نیایشگاه روم آیین مهر را زنده گرداند یا به آیین مهر زندگی دوباره بخشاید. یکی از درجات روحانیت کلیسای رومی: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)، جمع مطارنه مطارین. توضیح دزی در ذیل قوامیس مطران را به آرشوک ترجمه کرده و برخی آنرا درجه ای بین بطریرک و آرشوک دانسته اند
از ریشه پارسی اوستایی و پهلوی میترو پان مهر بان خاقانی دراین سروده: دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا بر آن است که در نیایشگاه روم آیین مهر را زنده گرداند یا به آیین مهر زندگی دوباره بخشاید. یکی از درجات روحانیت کلیسای رومی: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)، جمع مطارنه مطارین. توضیح دزی در ذیل قوامیس مطران را به آرشوک ترجمه کرده و برخی آنرا درجه ای بین بطریرک و آرشوک دانسته اند