گناه بخش. (آنندراج). بخشایندۀ جرم و گناه. آمرزنده. (ناظم الاطباء) : خداوند بخشندۀ دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر. سعدی. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش. حافظ
گناه بخش. (آنندراج). بخشایندۀ جرم و گناه. آمرزنده. (ناظم الاطباء) : خداوند بخشندۀ دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر. سعدی. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش. حافظ
سخن رانی. کلامی بصورتی رسمی که در سر جمع بطول گویند. (یادداشت بخط مؤلف) ، فریب بوسیلۀ زبان. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گفتار از چیزهای مقنعه و معنی اقناع آنست که شنونده، تعقل کند گفته را و آنرا تصدیق کند و هرچند آن تصدیق به برهان نباشد. (یادداشت بخط مؤلف). - صناعت خطابه، یکی از صناعات خمس منطق است و آن قیاسی است مؤلف از مظنونات یا از مظنونات و مقبولات در نزد منطقیان. آنرا قیاس خطابی نیز می گویند و در نزد متکلمین، اماره نام دارد و غرض از آن ترغیب مردمانست در اموری که منفعت معاش و معاد بدانست، چنانکه خطباء و وعاظ چنین می کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (تعریفات جرجانی). ریطوریقا: و آن صناعتی است علمی که ممکن باشد که بدان اقناع جمهور کنند بدانچه تصدیق ایشان بدان خواهند بقدر امکان. (فرهنگ اصطلاحات و تعریفات ثروتیان ص 119 از نفاس الفنون)
سخن رانی. کلامی بصورتی رسمی که در سر جمع بطول گویند. (یادداشت بخط مؤلف) ، فریب بوسیلۀ زبان. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گفتار از چیزهای مقنعه و معنی اقناع آنست که شنونده، تعقل کند گفته را و آنرا تصدیق کند و هرچند آن تصدیق به برهان نباشد. (یادداشت بخط مؤلف). - صناعت خطابه، یکی از صناعات خمس منطق است و آن قیاسی است مؤلف از مظنونات یا از مظنونات و مقبولات در نزد منطقیان. آنرا قیاس خطابی نیز می گویند و در نزد متکلمین، اماره نام دارد و غرض از آن ترغیب مردمانست در اموری که منفعت معاش و معاد بدانست، چنانکه خطباء و وعاظ چنین می کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (تعریفات جرجانی). ریطوریقا: و آن صناعتی است علمی که ممکن باشد که بدان اقناع جمهور کنند بدانچه تصدیق ایشان بدان خواهند بقدر امکان. (فرهنگ اصطلاحات و تعریفات ثروتیان ص 119 از نفاس الفنون)
نام فرقه ای است از غلاه شیعه که از یاران ابوخطاب اسدی اند. او خود را به ابی عبدالله الامام جعفر الصادق علیه السلام نسبت می داده، چون آن حضرت غلو ابوخطاب را درباره خود احساس فرمود از او تبرا جست. ابوخطاب هم بمجرد آنکه به اعراض امام نسبت بخود پی برد، مردم را بسوی خود خواند و دعوی امامت کرد و گفت:امامان پیمبران باشند و ابوالخطاب نیز یکی از آنانست و بمردم فهماند که پیمبران فرمانبرداری ابوالخطاب را بر همگی ناس واجب شمرده اند. بدین گفتار نیز قناعت نورزیده و اتباع او گفتند: امامان الله و دو فرزند امیرالمؤمنین حسن و حسین پسران خدا می باشند و امام جعفر صادق نیز خداست، لکن ابوالخطاب از او برتر است، علی و امثال او که باشند که گواهی دروغ را برای موافقان خود بر ضرر مخالفان خویش حلال شمردند و گفته اند که بعد از قتل ابوالخطاب، امام معمر است و جماعتی از معمر پیروی کردند و او را پرستش کردند بهمان نحو که ابوالخطاب را می پرستیدند و گفته اند که بهشت نعیم دنیوی و دوزخ درد و رنج این جهان است و دنیا فناناپذیرد، محرمات را مباح شمردند، همچنین فرائض را ترک گفتند و گفته اند امام بعد از قتل معمر ’بزیع’ باشد و معتقدند که بهر مؤمنی از جانب حق وحی و در بین یران بزیعهستند کسانی که از جبرئیل و میکائیل برتر باشند و آنان هیچگاه نمیرند، بلکه چون بنهایت کمال رسند بملکوت ارتقاء یابند و گفته شده است که امام بعد از قتل ابوالخطاب عمرو بن بنان العجلی بود. (از شرح مواقف)
نام فرقه ای است از غلاه شیعه که از یاران ابوخطاب اسدی اند. او خود را به ابی عبدالله الامام جعفر الصادق علیه السلام نسبت می داده، چون آن حضرت غلو ابوخطاب را درباره خود احساس فرمود از او تبرا جست. ابوخطاب هم بمجرد آنکه به اعراض امام نسبت بخود پی برد، مردم را بسوی خود خواند و دعوی امامت کرد و گفت:امامان پیمبران باشند و ابوالخطاب نیز یکی از آنانست و بمردم فهماند که پیمبران فرمانبرداری ابوالخطاب را بر همگی ناس واجب شمرده اند. بدین گفتار نیز قناعت نورزیده و اتباع او گفتند: امامان الله و دو فرزند امیرالمؤمنین حسن و حسین پسران خدا می باشند و امام جعفر صادق نیز خداست، لکن ابوالخطاب از او برتر است، علی و امثال او که باشند که گواهی دروغ را برای موافقان خود بر ضرر مخالفان خویش حلال شمردند و گفته اند که بعد از قتل ابوالخطاب، امام معمر است و جماعتی از معمر پیروی کردند و او را پرستش کردند بهمان نحو که ابوالخطاب را می پرستیدند و گفته اند که بهشت نعیم دنیوی و دوزخ درد و رنج این جهان است و دنیا فناناپذیرد، محرمات را مباح شمردند، همچنین فرائض را ترک گفتند و گفته اند امام بعد از قتل معمر ’بزیع’ باشد و معتقدند که بهر مؤمنی از جانب حق وحی و در بین یران بزیعهستند کسانی که از جبرئیل و میکائیل برتر باشند و آنان هیچگاه نمیرند، بلکه چون بنهایت کمال رسند بملکوت ارتقاء یابند و گفته شده است که امام بعد از قتل ابوالخطاب عمرو بن بنان العجلی بود. (از شرح مواقف)
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
شفابخشنده. شفادهنده. دارویی که تندرستی آورد. (ناظم الاطباء). شافی. شفادهنده. بهبودبخش. (یادداشت مؤلف) : ای باد از آن باده نسیمی به من آور کآن بوی شفابخش بود دفع خمارم. حافظ. ، نافع و سودمند. (ناظم الاطباء)
شفابخشنده. شفادهنده. دارویی که تندرستی آورد. (ناظم الاطباء). شافی. شفادهنده. بهبودبخش. (یادداشت مؤلف) : ای باد از آن باده نسیمی به من آور کآن بوی شفابخش بود دفع خمارم. حافظ. ، نافع و سودمند. (ناظم الاطباء)
شفیق. رحیم، کسی که از گناه و جرم اغماض می کند. (ناظم الاطباء). جرم پوش. (یادداشت بخط مؤلف). پوشندۀ خطا. (آنندراج) : گر رحمت حق هست عطاباش و خطاپوش تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی. خاقانی. ای فلک بر درتو حلقه بگوش هم خطاپوش و هم خطائی پوش. نظامی. پیر پیمانه کش ما که ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد. حافظ. آب رو می رود ای ابر خطاپوش ببار که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم. حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد. حافظ
شفیق. رحیم، کسی که از گناه و جرم اغماض می کند. (ناظم الاطباء). جرم پوش. (یادداشت بخط مؤلف). پوشندۀ خطا. (آنندراج) : گر رحمت حق هست عطاباش و خطاپوش تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی. خاقانی. ای فلک بر درتو حلقه بگوش هم خطاپوش و هم خطائی پوش. نظامی. پیر پیمانه کش ما که ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد. حافظ. آب رو می رود ای ابر خطاپوش ببار که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم. حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد. حافظ
عقل آفرین. بخشندۀ عقل و خرد: ای درون پرور برون آرای وی خردبخش بیخردبخشای. سنائی (حدیقه). گفت ما را تو از خداوندی هم خردبخش و هم خردمندی. نظامی. خدای خردبخش بخردنواز همان ناخردمند را چاره ساز. نظامی
عقل آفرین. بخشندۀ عقل و خرد: ای درون پرور برون آرای وی خردبخش بیخردبخشای. سنائی (حدیقه). گفت ما را تو از خداوندی هم خردبخش و هم خردمندی. نظامی. خدای خردبخش بخردنواز همان ناخردمند را چاره ساز. نظامی
بخشندۀ عطا. جوانمرد. سخی. گشاده دست. (ناظم الاطباء) : مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و به گفتار. فرخی. ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس رأی تو خوبی و آئین تو فضل و احسان. فرخی. من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم. فرخی. چو خط دست عطابخش تو به زیبایی کدام جعد مسلسل کدام زلف وغیش. اسدی. ثنانیوش و عطابخش باش از پی آنک ثنانیوش و عطابخش راست طول بقا. سوزنی. پیشت آرم ذات یزدان را شفیع کش عطابخش و توانا دیده ام. خاقانی. عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع این عطابخش آن خطابخشای باد. خاقانی. عمر خسرو طلب ار نفع جهان می طلبی که وجودیست عطابخش و کریم ونفاع. حافظ. پیر دردی کش ما گرچه ندارد زرو زور خوش عطابخش و خطاپوش خدائی دارد. حافظ
بخشندۀ عطا. جوانمرد. سخی. گشاده دست. (ناظم الاطباء) : مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و به گفتار. فرخی. ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس رأی تو خوبی و آئین تو فضل و احسان. فرخی. من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم. فرخی. چو خط دست عطابخش تو به زیبایی کدام جعد مسلسل کدام زلف وغیش. اسدی. ثنانیوش و عطابخش باش از پی آنک ثنانیوش و عطابخش راست طول بقا. سوزنی. پیشت آرم ذات یزدان را شفیع کش عطابخش و توانا دیده ام. خاقانی. عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع این عطابخش آن خطابخشای باد. خاقانی. عمر خسرو طلب ار نفع جهان می طلبی که وجودیست عطابخش و کریم ونفاع. حافظ. پیر دردی کش ما گرچه ندارد زرو زور خوش عطابخش و خطاپوش خدائی دارد. حافظ
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
خطبه خواندن وعظ کردن، سخنرانی خطیبی، هر چه مفید اعتقاد غیر جازم بود و آن صناعتی است که با وجود وی ممکن باشد اقناع جمهور در آنچه که باید ایشانرا بدان تصدیق حاصل آید بقدر امکان. و گفته اند خطابت قوت است بر تکلف اقناع ممکن در هر یکی از امور مطروده به (قوت) ملکه نفسانی خواهند که یا بتلم قوانین حاصل شود یا بحصول تجربه از کثرت مزاولت افعال. یا فن خطابت. نزد قدمانیکی از بخشهای علوم منطقیه است
خطبه خواندن وعظ کردن، سخنرانی خطیبی، هر چه مفید اعتقاد غیر جازم بود و آن صناعتی است که با وجود وی ممکن باشد اقناع جمهور در آنچه که باید ایشانرا بدان تصدیق حاصل آید بقدر امکان. و گفته اند خطابت قوت است بر تکلف اقناع ممکن در هر یکی از امور مطروده به (قوت) ملکه نفسانی خواهند که یا بتلم قوانین حاصل شود یا بحصول تجربه از کثرت مزاولت افعال. یا فن خطابت. نزد قدمانیکی از بخشهای علوم منطقیه است
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد