بخشندۀ عطا. جوانمرد. سخی. گشاده دست. (ناظم الاطباء) : مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و به گفتار. فرخی. ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس رأی تو خوبی و آئین تو فضل و احسان. فرخی. من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم. فرخی. چو خط دست عطابخش تو به زیبایی کدام جعد مسلسل کدام زلف وغیش. اسدی. ثنانیوش و عطابخش باش از پی آنک ثنانیوش و عطابخش راست طول بقا. سوزنی. پیشت آرم ذات یزدان را شفیع کش عطابخش و توانا دیده ام. خاقانی. عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع این عطابخش آن خطابخشای باد. خاقانی. عمر خسرو طلب ار نفع جهان می طلبی که وجودیست عطابخش و کریم ونفاع. حافظ. پیر دردی کش ما گرچه ندارد زرو زور خوش عطابخش و خطاپوش خدائی دارد. حافظ
گناه بخش. (آنندراج). بخشایندۀ جرم و گناه. آمرزنده. (ناظم الاطباء) : خداوند بخشندۀ دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر. سعدی. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش. حافظ