جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عطابخش

عطابخش

عطابخش
بخشندۀ عطا. جوانمرد. سخی. گشاده دست. (ناظم الاطباء) :
مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش
با خلق نکوکار بکردار و به گفتار.
فرخی.
ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس
رأی تو خوبی و آئین تو فضل و احسان.
فرخی.
من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک
خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم.
فرخی.
چو خط دست عطابخش تو به زیبایی
کدام جعد مسلسل کدام زلف وغیش.
اسدی.
ثنانیوش و عطابخش باش از پی آنک
ثنانیوش و عطابخش راست طول بقا.
سوزنی.
پیشت آرم ذات یزدان را شفیع
کش عطابخش و توانا دیده ام.
خاقانی.
عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع
این عطابخش آن خطابخشای باد.
خاقانی.
عمر خسرو طلب ار نفع جهان می طلبی
که وجودیست عطابخش و کریم ونفاع.
حافظ.
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زرو زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدائی دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

خطابخش

خطابخش
گناه بخش. (آنندراج). بخشایندۀ جرم و گناه. آمرزنده. (ناظم الاطباء) :
خداوند بخشندۀ دستگیر
کریم خطابخش پوزش پذیر.
سعدی.
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا

خطابخش

خطابخش
جرم بخش، خطاپوش، معفو، بخشاینده، بخشایشگر، گناه بخش
متضاد: منتقم، انتقام جو، خطاکار، خاطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

شفابخش

شفابخش
شفابخشنده، شفادهنده، پزشکی که بیمار را از مرض برهاند، دارویی که مرض را رفع کند
شفابخش
فرهنگ فارسی عمید