جدول جو
جدول جو

معنی خضراوی - جستجوی لغت در جدول جو

خضراوی
(خَ)
احمد بن محمد بن احمد خضراوی از مردم قرن چهاردهم هجری است و او راست: 1- العقد الثمین فی فضل البلد الامین. 2- نفحات الرضا و القبول. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
خضراوی
(خَ)
نام نوعی خرماست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خارایی
تصویر خارایی
از جنس سنگ خارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
مربوط به صفرا، ناشی از صفرا، کنایه از به رنگ زرد، کنایه از تندمزاج، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
باسیلیوس خرباوی الخوری او از کاهنان کلیسای ارتدکسی نیکولای سوریه ای در بروکلن نیویورک بود. او راست: 1- تاریخ روسیه از عهد قدیم تا زمان حاضر (چ نیویورک سال 1911 میلادی ص 718). 2- تاریخ ولایات متحده از زمان اکتشاف آن تا زمان حاضر که در ذیل آنان تاریخ مهاجرت سوریه ای ها به آمریکا نیز آمده است (چ نیویورک سال 1913 میلادی ص 912). (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(خُ وی یَ)
قریه من قرای ̍ واسطه. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خضراء. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خضراء در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام قریتی است به خواف و از آنجاست مظفر هروی خضروانی شاعر ایرانی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ رِ)
جمع واژۀ خضرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
عمل خوران. عمل خوردن غذا. اکل. مقابل ناخورانی که امساک و خودداری از خوردن است: یکی گفت مرا وصیتی کن گفت رستگاری تو در چهار چیز است: ناخورانی وبیخوابی و تنهایی و خاموشی. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
سختی و درشتی تمام، (آنندراج)، سختی به عیار، (ناظم الاطباء)، صلابت، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 384)، چون سنگ سخت:
چار چیز است که در سنگ اگر جمع شود
لعل و فیروزه شود سنگ بدان خارائی
پاکی طینت و اصل گهر و استعداد
تربیت کردن مهر از فلک مینائی
در من این هر سه صفت هست ولی
تربیت از تو که خورشید جهان آرائی،
سید جلال عضد (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
جذامی. جذامدار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خیران که از نواحی بیت المقدس است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به خیران که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عبدالقادر بن عبدالکریم خیرانی شفشاوی. او راست: سعدالشموس والاقمارو زبده شریعهالنبی المختار که بسال 1310 هجری قمری در290 صفحه به چاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
قصد شده برای مقاصد خیر وداده شده یا دریافت شده در خیرات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زهراء قزوین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، منسوب است به زهراء محلی در جوار قرطبه. رجوع به زهرا و زهراء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام یکی از اطباء است. (برهان) (آنندراج). نام طبیبی است. (ناظم الاطباء). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه ’اناغالیس’ و ’برسیاوشان’ و ’خزامی’ و ’عقرب بحری’. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
علی بن سلیمان، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست: ’کتاب الارکان’. (از عیون الاخبار ج 2 ص 40)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موسی از فقیهان و ادیبان است که در مناظره دستی توانا داشته است. مؤلف معجم البلدان آرد: من او را در حلب دیدم. وی به سال 625 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
نجم الدین. از دانشمندان بزرگ است که در فقه و حکمت تبحر داشته است. وی سفرها کرده و در موصل شیخ کمال الدین یونس را دیده است. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 307 شود
لغت نامه دهخدا
(بَرْ، رُ تَ / تِ)
آنکه کسب خبر کند. جویندۀ خبر. رجوع به خبرجو شود.
مغز نظامی که خبرجوی تست
زنده دل از غالیۀ بوی تست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ ی ی)
منسوب به بنی ابی بکر بن کلاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به اللباب شود، برآوردن. بالا بردن. طویل و دراز کردن:
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تاگنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
، نوشیدن به یک نفس:
رطل دومنی بود به یک دم بکشیدش
آن ماه چنان باده کش و باده خور آمد.
سوزنی.
و رجوع به کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در هشتاد وپنج هزارگزی شمال میناب و پنج هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد میناب. این ناحیه کوهستانی و گرمسیری است و دارای هشتاد تن سکنۀ فارسی زبانست. آب آن از چشمه و محصولاتش: خرما می باشد. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
عبدالله بن محمد قاهری شافعی از دانشمندان به نام مذهب شافعی که در قرن 12 هجری قمری میزیسته است و دارای آثار ارزنده ای است. وی در سال 1172 هجری قمری در 80 سالگی به قاهره درگذشت. (ریحانه الادب ج 2 ص 298)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده رود ها سازهای زهی زخمه خور، تور انبانی پرنده ای که در تور انبان گرفتار افتد منسوب به مضراب: سازهایی که آنها را بوسیله مضراب (زخمه) نوازند، مرغی که در مضراب گرفتار شده: ز آسیب تو از فلک فرو ریزند انجم چو کبوتران مضرابی. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبراوی
تصویر کبراوی
کبراوی در فارسی کسی که از شیخ نجم الدین کبری پیروی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
زردابی، تند مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
بیابانی کویری منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزرانی
تصویر خزرانی
خزری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضراوات
تصویر خضراوات
چمن ها، تره بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارایی
تصویر خارایی
از جنس خارا گرانیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدم خوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
تندمزاج، زرد رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسرانی
تصویر خسرانی
((خُ سُ))
منسوب به پدرزن یا پدرشوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
غذا
فرهنگ واژه فارسی سره