- خضراء ((خَ))
- مؤنث اخضر
معنی خضراء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر انگیختن برآغالانیدن
جمع خبیر
مونث اخزر. زن تنگ چشم، زنی که بگوشه چشم نگاه کند
خاک خوب زمین نیکو
مونث اخضر. توضیح درفارسی توجهی در استعمال آن بمذکر و مونث ندارند (بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش بیک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا) (فرخی)، سبزه، آسمان، آشکوب فوقانی عمارت، جمع خضر، گیاه سبز رنگ
سختی گزند نهان شدن، درختان انبوه، زمین نشیب نهان شدن پنهان گشتن، گزند آسیب، سختی بد حالی بد بختی تنگدستی مقابل سرا، رنجوری، قحط
سبز، برای مثال به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش / به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا (فرخی - ۱) ، سبزه زار