- خصلت
- منش، خو، سرشت
معنی خصلت - جستجوی لغت در جدول جو
- خصلت
- خوی و صفت، خواه نیک و خواه زشت باشد
- خصلت
- صفت، خصوصیت، ویژگی، خو، عادت
- خصلت ((خَ لَ))
- خوی، صفت، جمع خصال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی خجل: شوره شرمندگی شرم ننگ شرمنده شدن، شرمندگی شرمساری. توضیح در قاموس های معتبر عربی نیامده ولی در فارسی متداول است (در خجلت یک میوه زبی برگی خویشم نخل تو ظهیر از چه سبب بی ثمری داشت ک) (ظهیر فاریابی)
کلاله دسته موی، فرشک خوشه های کوچک در خوشه بزرگ انگور چلازه کوخک، پاره گوشت دسته موی کلاله
ازدواج، پیوند و اتصال دو خانواده از طریق ازدواج
چهل و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۴ آیه، مصابیح، سجده
بنگرید به وصله جمع وصل اتصال پیوستگی. توضیح در فارسی مفرد استعمال شود و بمعنی پیوندزناشویی بکاررود (... بخطبه کریمه ای از کرایم این پادشاه... استفاد نمود و بوسیلت این وصلت اطناب اقبال و دولت خویش باوتاد ثبات مسمر گردانید) یا وصلت کسی. پیوستن بکسی وبااو پیوند و پیوستگی داشتن: (مودت او از وصلت تو عوض می شمرد)
خجالت، برای مثال گل سرخ چون روی خوبان به خجلت / بنفشه چو زلفین جانان معطر (ناصرخسرو - لغت نامه - خجلت) ، شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است / وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش (سعدی - ۸۹)
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی
دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
جایزه، پاداش
دوستی، یاری، محبت، عشق
ندب، گرو و شرط بندی در بازی یا قمار
با دادن مالی به کسی احسان کردن، عطیّه، احسان، جایزه، مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا می بخشیدند، صله
تیز، بران
نایریکی
بدحالت، بدصفات
کواس خم گتیش
آنکه او را ذاتی و سرشتی پاک است
خوش خویی خوش خلقی
نیکخوی خوش خوی خوش خلق
خوش خویی خوش خلقی
خوش خوی خوش خلق