- خشین
- درشت خو
معنی خشین - جستجوی لغت در جدول جو
- خشین
- خشینه، نوعی باز با چشم های سیاه و پرهای کبود در پشت، ویژگی این نوع باز مثلاً باز خشین
- خشین ((خَ))
- هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشینه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کبود رنگ تیره رنگ، سیاه رنگ، بازی که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود بازی که نه سیاه باشد نه سپید
تیره، کبود، برای مثال کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی - ۶۲)
درشتی کردن، سخت گرفتن بر دیگران
فروتنی
یار، دوست، صدیق، مصاحب
سامان کار
خیانت کننده، نا استوار، دغل، نادرست
جمع خشن، درشت ها
تبرک تبر کوچک
ترس، خوف، بیم و هراس
زن فاجره، زن فاحشه
اندوخته، گوشت بوی گرفته
گریه در بینی، خنده در بینی
نشستن، نشسته در جایی، پسوند متصل به واژه به معنای ساکن مثلاً دل نشین، بالانشین، کرایه نشین، در علم زیست شناسی پوست و گوشت درون مقعد، سوراخ مقعد، ته
ترس از عظمت خداوند، ترس، بیم
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
خودفروش، روسپی، خودنما، خودستا، لاف زن
سوراخ معقد، ته
نکره
تند خو
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
ترسیدن، هراسان
زشتی، عیب