گیاه ریحان کرمانی افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
گیاه ریحان کرمانی اَفسَنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
ابن خفیف تابعی است و فارسی. (منتهی الارب). تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
ابن خفیف تابعی است و فارسی. (منتهی الارب). تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
مصدر دیگری برای ’خشاه’، ’خشی’ و ’خشیان’. (منتهی الارب). ترسیدن. (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به ’خشاه و خشی’ شود: و ان ّ منها لما یهبط من خشیه اﷲ و ما اﷲ بغافل عمّا تعملون. (قرآن 74/2). و هم من خشیه ربهم مشفقون. (قرآن 28/21). یخشون الناس کخشیهاﷲ او اشد خشیه. (قرآن 76/4). اگر نه فضل تو فریاد من رسد بیم است که قتل من کند او وقت خشیهالاملاق. خاقانی. ، در نزد صوفیان خشیه، تألم القلب بسبب توقع مکروه فی المستقبل بکون تاره بکثره الجنایهمن العبد تاره بمعرفه جلال اﷲ و هیبته و خشیهالانبیاء من هذا القبیل. (تعریفات علامه جرجانی) : خر کجا ناموس و تقوی از کجا خر چه داند خشیه و خوف و رجا. مولوی. ، غلبه کردن در ترسیدن و بیشتر ترسیدن. یقال: خاشانی مخاشاه فخشیته، نبرد کرد من را در ترسیدن پس من بیشتر ترسیدم. (منتهی الارب) ، دکان می فروش اگر چه از نی نبود، می نیکو. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
مصدر دیگری برای ’خشاه’، ’خشی’ و ’خشیان’. (منتهی الارب). ترسیدن. (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به ’خشاه و خشی’ شود: و اِن َّ منها لما یهبط من خشیه اﷲ و ما اﷲ بغافل عَمّا تعملون. (قرآن 74/2). و هم من خشیه ربهم مشفقون. (قرآن 28/21). یخشون الناس کخشیهاﷲ او اشد خشیه. (قرآن 76/4). اگر نه فضل تو فریاد من رسد بیم است که قتل من کند او وقت خشیهالاملاق. خاقانی. ، در نزد صوفیان خشیه، تألم القلب بسبب توقع مکروه فی المستقبل بکون تاره بکثره الجنایهمن العبد تاره بمعرفه جلال اﷲ و هیبته و خشیهالانبیاء من هذا القبیل. (تعریفات علامه جرجانی) : خر کجا ناموس و تقوی از کجا خر چه داند خشیه و خوف و رجا. مولوی. ، غلبه کردن در ترسیدن و بیشتر ترسیدن. یقال: خاشانی مخاشاه فخشیته، نبرد کرد من را در ترسیدن پس من بیشتر ترسیدم. (منتهی الارب) ، دکان می فروش اگر چه از نی نبود، می نیکو. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
شمشیر بساخت نخستین که هنوز آن را سوهان و صیقل نکرده باشند. ج، خشب، خشائب، زنگ زدوده و ردی و بلایه. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خشب، خشائب، برگزیده و چیده و تراشیده از تیر و کمان در تراش نخستین. ج، خشب، خشائب، شتر ستبر و هر چیزی که خشن باشد. ج، خشب، خشائب، دراز و درشت اندام برهنه استخوان در کمال سختی. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خشب، خشائب
شمشیر بساخت نخستین که هنوز آن را سوهان و صیقل نکرده باشند. ج، خُشُب، خَشائب، زنگ زدوده و ردی و بلایه. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خُشُب، خَشائب، برگزیده و چیده و تراشیده از تیر و کمان در تراش نخستین. ج، خُشُب، خَشائب، شتر ستبر و هر چیزی که خشن باشد. ج، خُشُب، خَشائب، دراز و درشت اندام برهنه استخوان در کمال سختی. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خشب، خشائب
بنو شیبه، بنوشیبان این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه خدا درمکۀ مکرمه اطلاق می شده. و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم عهده دار این سمت بوده اند و مورخان قرن نهم میلادی این مطلب را تأیید می نمایند. (از دائره المعارف اسلامی). و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 171 و 63 شود. -باب بنوشیبه، بزرگترین درهای مسجدالحرام است که در آنجا بنوشیبه جاروهائی را که خانه خدا را بدان روبیده اند بفروش رسانند. (از دائره المعارف اسلامی) از قبایل یمن بجوار لحیه. (از معجم قبایل العرب)
بنو شیبه، بنوشیبان این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه خدا درمکۀ مکرمه اطلاق می شده. و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم عهده دار این سمت بوده اند و مورخان قرن نهم میلادی این مطلب را تأیید می نمایند. (از دائره المعارف اسلامی). و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 171 و 63 شود. -باب بنوشیبه، بزرگترین درهای مسجدالحرام است که در آنجا بنوشیبه جاروهائی را که خانه خدا را بدان روبیده اند بفروش رسانند. (از دائره المعارف اسلامی) از قبایل یمن بجوار لحیه. (از معجم قبایل العرب)
ابن ربیعه، پدر رمله، زوجه عثمان بن عفان. (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 339- 519). رجوع به امتاع ج 1 ص 23، 67، 68، 522 و عقدالفرید ج 4 ص 330 و ج 5 ص 58 و عیون الاخبار ج 4 ص 60 شود ابن ایمن. از دبیران عراق از شاگردان صالح بن عبدالرحمن بوده است. (ترجمه الوزراء و الکتّاب جهشیاری ص 68) ابن عثمان. بطنی از قریش از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب) ابن القیسی. تابعی است و از سعید جریری روایت کند و کنیت او ابوقلابه است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ابوقلابه شود ابن عتبه مکنی به ابوهاشم، خال معاویه بن ابی سفیان. صحابی است. (منتهی الارب). رجوع به ابوهاشم بن عتبه شود
ابن ربیعه، پدر رمله، زوجه عثمان بن عفان. (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 339- 519). رجوع به امتاع ج 1 ص 23، 67، 68، 522 و عقدالفرید ج 4 ص 330 و ج 5 ص 58 و عیون الاخبار ج 4 ص 60 شود ابن ایمن. از دبیران عراق از شاگردان صالح بن عبدالرحمن بوده است. (ترجمه الوزراء و الکُتّاب جهشیاری ص 68) ابن عثمان. بطنی از قریش از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب) ابن القیسی. تابعی است و از سعید جریری روایت کند و کنیت او ابوقلابه است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ابوقلابه شود ابن عتبه مکنی به ابوهاشم، خال معاویه بن ابی سفیان. صحابی است. (منتهی الارب). رجوع به ابوهاشم بن عتبه شود
شیب. (منتهی الارب). سپید شدن موی. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی). سپید گشتن موی سر. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیب و رجوع به مصادر مترادف آن شود، پیر شدن. (یادداشت مؤلف)
شیب. (منتهی الارب). سپید شدن موی. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی). سپید گشتن موی سر. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیب و رجوع به مصادر مترادف آن شود، پیر شدن. (یادداشت مؤلف)
خشبیه یا سرخابیه اصحاب سرخاب طبری از فرق زیدیه اند که به کمک مختار بن ابی عبید ثقفی خروج کردند و چون سلاحی جز چوب (خشب) نداشتند به این اسم خوانده شده اند و بعضی گفته اند که چون ایشان چوبۀ داری را که زید بن علی بر آن آویخته شد حفظ کرده بودند به این اسم خوانده شده اند. (از خاندان نوبختی ص 255). در بیان الادیان راجع به به این قوم چنین آمده است: خشبیه یکی از پنج فرقۀ شیعۀ اولی باشند. برای اطلاع بیشتر درباره این قوم به مفاتیح العلوم ص 21 وبحارالانوار ج 11 ص 228 و منهاج ج 1 ص 8 رجوع شود قومی است از جهمیه. (منتهی الارب). ظاهراً این همان خشبیه است که فرقه ای از زیدیه می باشند که به کمک مختار بن ابی عبید ثقفی برخاستند و صاحب منتهی الارب آنها را به جهمیه نسبت داده است. در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است. ’قومی از تازیان’. رجوع به خشبیه سرخابیه شود
خشبیه یا سرخابیه اصحاب سرخاب طبری از فرق زیدیه اند که به کمک مختار بن ابی عبید ثقفی خروج کردند و چون سلاحی جز چوب (خشب) نداشتند به این اسم خوانده شده اند و بعضی گفته اند که چون ایشان چوبۀ داری را که زید بن علی بر آن آویخته شد حفظ کرده بودند به این اسم خوانده شده اند. (از خاندان نوبختی ص 255). در بیان الادیان راجع به به این قوم چنین آمده است: خشبیه یکی از پنج فرقۀ شیعۀ اولی باشند. برای اطلاع بیشتر درباره این قوم به مفاتیح العلوم ص 21 وبحارالانوار ج 11 ص 228 و منهاج ج 1 ص 8 رجوع شود قومی است از جهمیه. (منتهی الارب). ظاهراً این همان خشبیه است که فرقه ای از زیدیه می باشند که به کمک مختار بن ابی عبید ثقفی برخاستند و صاحب منتهی الارب آنها را به جهمیه نسبت داده است. در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است. ’قومی از تازیان’. رجوع به خشبیه سرخابیه شود
نام جایگاهی بوده است به بصره که یغماگران خرابش کردند و واقعۀ جمل نیز بدانجا اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت). موضعی بوده است به بصره که آن را بصیره صغری نیز می گویند. (از منتهی الارب)
نام جایگاهی بوده است به بصره که یغماگران خرابش کردند و واقعۀ جمل نیز بدانجا اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت). موضعی بوده است به بصره که آن را بصیره صغری نیز می گویند. (از منتهی الارب)
خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبائب، گوشت بدرازا بریده و تنگ کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خبائب، شکم وادی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، خبائب
خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبائب، گوشت بدرازا بریده و تنگ کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خبائب، شکم وادی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، خبائب
سنتور چوبی از ابزارهای خنیا هیمه برداران از شاخه های زیدیه به شمار می روند چون اینان در خیزش مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی ع به جای زینه (سلاح) شاخه های چوب بر گرفتند این نام بر آنان نهاده شد
سنتور چوبی از ابزارهای خنیا هیمه برداران از شاخه های زیدیه به شمار می روند چون اینان در خیزش مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی ع به جای زینه (سلاح) شاخه های چوب بر گرفتند این نام بر آنان نهاده شد
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود