جدول جو
جدول جو

معنی خشکیده - جستجوی لغت در جدول جو

خشکیده
خشک شده، کنایه از لاغر، کنایه از متعجب
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
فرهنگ فارسی عمید
خشکیده
(خُ دَ / دِ)
خشک شده. (یادداشت بخط مؤلف) ، تشنه. (از ناظم الاطباء).
- دهان خشکیده، دهان انسان که بر اثر عصبانیت یا تشنگی خشک شده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خشکیده
آنچه که آب و رطوبت آن از میان رفته باشد، پژمرده (گیاه)
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
فرهنگ لغت هوشیار
خشکیده
((خُ دِ))
پژمرده
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
فرهنگ فارسی معین
خشکیده
پژمرده، خشک شده، بی طراوت، تفتیده، خشک
متضاد: باطراوت، لاغر، استخوانی، متحیر، مبهوت، مات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشکیده
جافٌّ
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به عربی
خشکیده
Parched
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خشکیده
desséché
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خشکیده
ressequido
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خشکیده
خشک
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به اردو
خشکیده
пересохший
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به روسی
خشکیده
ausgetrocknet
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به آلمانی
خشکیده
пересохлий
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خشکیده
wysuszony
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به لهستانی
خشکیده
শুকনো
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به بنگالی
خشکیده
secco
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خشکیده
kavu
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خشکیده
kurumuş
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خشکیده
바싹 마른
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به کره ای
خشکیده
乾いた
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خشکیده
干涸的
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به چینی
خشکیده
सूखा
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به هندی
خشکیده
kering
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خشکیده
แห้ง
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به تایلندی
خشکیده
uitgedroogd
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به هلندی
خشکیده
reseco
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خشکیده
יבש מאוד
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
(دخترانه)
رخشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشکیدن
تصویر خشکیدن
از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن، از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن، یخ زدن، کنایه از متعجب شدن
فرهنگ فارسی عمید
(خُ کَ دَ / دِ)
خشک شونده. خشک گردنده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خشک شدن. (آنندراج). هوشیدن. بهوشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم
در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم.
فضلعلی بیک ممتاز (از آنندراج).
از دوریت ای نهال امید
دل خون شده قطره قطره از دیده چکید
از بسکه ز دیده ریختم گوهر اشک
مانند صدف کاسۀ چشمم خشکید.
میرزا معصوم نواده حاجی باقر دراز تبریزی. (از آنندراج) ، سخت مبهوت و متحیر شدن. حیرت زده شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، فالج شدن دست وپا. (یادداشت بخط مؤلف) ، مردن گیاه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ / تِ)
تر و تازه. که خشکیده نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشکیدن
تصویر خشکیدن
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکیدن
تصویر خشکیدن
((خُ دَ))
پژمرده شدن
فرهنگ فارسی معین
پژمردن، پژمرده شدن، خشک شدن، خوشیدن، بی طراوت شدن، بی آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن
متضاد: سبز شدن، بی آب شدن، منجمد شدن، یخ زدن، مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد