جدول جو
جدول جو

معنی خشکن - جستجوی لغت در جدول جو

خشکن
(خُ کَ)
درمنه. الشکع. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشمن
تصویر خشمن
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکن
تصویر بشکن
فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
خشک و بی آب بودن، مقابل دریا، زمین، برّ، یبوست، خشک سالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکه
تصویر خشکه
ویژگی دستمزدی که به جای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت می شود مثلاً جیرۀ خشکه، نقدی،
هر نوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک می کنند،
خشک مثلاً سرفه خشکه،
نوعی فولاد سخت و بی آب که در قالب سازی به کار می رود،
خشک کرده شده مثلاً آلبالو خشکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشین
تصویر خشین
خشینه، نوعی باز با چشم های سیاه و پرهای کبود در پشت، ویژگی این نوع باز مثلاً باز خشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکن
تصویر اشکن
شکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
رشکین، باغیرت، غیور، دارای رشک و حسد، حسود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکنا
تصویر خشکنا
نای گلو حلقوم گلو
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که نشکند: لیوان نشکن. عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشان
تصویر خشان
جمع خشن، درشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکان
تصویر خشکان
خشک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه
تصویر خشکه
نوعی آهن زود شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
یبوست، ضد تری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
غیور، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکن
تصویر بشکن
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص وغیر آن بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشین
تصویر خشین
درشت خو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه
تصویر خشکه
((خُ کِ))
هرچیز خشک، آردی که سبوس آن را نگرفته باشند، فولاد، پلوی بدون روغن، بهای چیزی به نقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
((رَ کِ))
حسود، باغیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشین
تصویر خشین
((خَ))
هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشکن
تصویر بشکن
((بِ کَ))
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکن
تصویر اشکن
((اِ کَ))
شکن، چین و شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
Stodginess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
Unbreakable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
irrompível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
тяжеловесность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
Schwerfälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
niezniszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
важкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
неразрушимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
sztywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
неруйнівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
笨拙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
onbreekbaar
دیکشنری فارسی به هلندی