جدول جو
جدول جو

معنی خشوم - جستجوی لغت در جدول جو

خشوم
(تَ عَ قُ)
فراخ بینی گردیدن. ((از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از لسان العرب). رجوع به خشم شود
لغت نامه دهخدا
خشوم
فراخ بینی گردیدن
تصویری از خشوم
تصویر خشوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشوم
تصویر چشوم
چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشوک
تصویر خشوک
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشوم
تصویر مشوم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، شمال، نامیمون، میشوم، مرخشه، بدشگون، بداغر، بدقدم، خشک پی، سبز پا، پاسبز، شنار، نحس، سبز قدم، نافرّخ، تخجّم، نامبارک، سیاه دست، منحوس، بدیمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشوم
تصویر غشوم
غاصب، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
مخاصم، دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
فروتنی، از روی خواری و زاری سر به اطاعت فرود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
خصم ها، دشمنان، جمع واژۀ خصم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیشوم
تصویر خیشوم
مجرا یا قسمت درونی بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
جویندگان
لغت نامه دهخدا
(خَ)
زن فراخ شرم. (از منتهی الارب). المراءه الواسعه الهن. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بسیار خدمت کننده (مؤنث و مذکر در وی یکسان است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ ختم. انگشتریها. حلقات صاحب نگین که برای حلیۀ انگشت دست بکار می برند. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ماندگی، انقباض. بستگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجل مخشوم، مردمست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشوم
تصویر تشوم
مراغویی مرخشگی (مرخشه شوم نحس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیشوم
تصویر خیشوم
بیخ بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشوم
تصویر چشوم
چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوم
تصویر حشوم
ماندگی، ترنجیدگی، بستگی، فربهی پس از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشرم
تصویر خشرم
غنینه جای مگس انگبین کبتکد کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشوم
تصویر خرشوم
کوه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
ریشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوک
تصویر خشوک
حرام زاده فرزند نا مشروع حرامزاده ولد الزنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوم
تصویر مشوم
بنگرید به مشووم مشئوم: (و مخدوم یا بتفرس ذهن یا بتجسس ازنیک خواهان مخلص ومشفقان مخالص از خباثت وآگاهی یابدظن میشوم مرجوم لعنت... بقدم تجاسرپیش آید. {توضیح مرحوم قزوینی درحاشیه همین صفحه درباره این کلمه نوشته: (کذافی جمیع النسخو استعمال این کلمه در کتب دیگرنیز از عربی و فارسی دیده شده است و صواب درآن یا} مشووم {است بر وزن مفعول یا} مشوم {بحذف همزه تخفیفا و آن اسم مفعول ازشام است و میشوم بهیچ وجه صحیح نیست چه فعلی از ماده ش م درلغت عرب نیامده است و بنظر این ضعیف چنان می آید که اصل درمیشوم} مشوم {محذوف الهمزه بوده است و بواسطه کثرت استعمال مشوم معا با} میمون {که نقیض آن است من حیث لایشعر و من غیر اداره یایی در مشوم زیاد کرده اند تا هم وزن میمون گردد و هرچند این کلمه بخصوص درکتب لغت مذکور نیست ولی اصل این عمل یعنی حمل کلمه بر مجاورآن لجامع التناسب و الازدواج در کلام عرب متداول است... {کلمه مورد بحث در عربی هم استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوم
تصویر قشوم
جمع قشم، آبراهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشوم
تصویر غشوم
ستمکار، جنگ، سرکش ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموم
تصویر خموم
گندیدگی بد بویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیوم
تصویر خیوم
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
((خُ))
جمع خصم، دشمنان، پیکارجویان، منازعان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
((خُ))
فروتنی، اطاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیشوم
تصویر خیشوم
((خِ))
بینی، بن بینی، جمع خیاشیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
((خَ))
دشمن، منازع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشوک
تصویر خشوک
((خُ))
فرزند نامشروع، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین