جدول جو
جدول جو

معنی غشوم

غشوم
غاصب، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
تصویری از غشوم
تصویر غشوم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غشوم

غشوم

غشوم
ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). منه: الحرب غشوم. و فی الحدیث: سلطان غشوم خیر من فتنه تدوم. (منتهی الارب). ظالم. ستمگر. بیدادگر: و چون یقین میشناخت که افتعال زمان غشوم و روزگار ظلوم او را با آن نخواهد گذاشت... (جهانگشای جوینی). و خود را از غصۀ روزگار شوم و سرور غشوم بازرهانی. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

چشوم

چشوم
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چشوم
فرهنگ فارسی عمید