جدول جو
جدول جو

معنی خشوب - جستجوی لغت در جدول جو

خشوب
(خَ)
نام کوهی است در دیار مزینه. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشوک
تصویر خشوک
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
محفظۀ فلزی مخزن گلوله که به اسلحه وصل می شود و گلوله از آن وارد لولۀ اسلحه می شود، نوعی محفظۀ فیلم که همراه با فیلم در دوربین قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروب
تصویر خروب
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، سخینوس، کورگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
فروتنی، از روی خواری و زاری سر به اطاعت فرود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطوب
تصویر خطوب
خطب ها، کارهای بزرگ، امرهای عظیم، جمع واژۀ خطب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
بی نظمی، شلوغی، ازدحام، شور و غوغا، انقلاب، شورش، برهم خوردن اوضاع و شرایط، کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام، بن مضارع آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن، پسوند متصل به واژه به معنای آشوبنده مثلاً دل آشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب، آسیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشوب
تصویر مشوب
آمیخته شده، آغشته، آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
شمشیر به ساخت نخستین، صیقل ناکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمشیر به ساخت نخستین صیقل ناکرده و زنگ نازدوده. (ناظم الاطباء) ، زنگ زدوده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طعام مخشوب، طعام گوشت نیم پخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طعام بی گوشت و خشک، بی نان خورش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشوب
تصویر نشوب
بسته شدن، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوب
تصویر مشوب
در هم آمیخته شیبانیده، آلوده آمیخته شده، آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوب
تصویر خلوب
فریبا زن، دروغگو و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوک
تصویر خشوک
حرام زاده فرزند نا مشروع حرامزاده ولد الزنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوم
تصویر خشوم
فراخ بینی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خطب، کارهای بزرگ جاورها پایگاه ها کارهای خرد جمع خطب کارهای بزرگ کارهای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
اختلاف، فتنه، فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشاب
تصویر خشاب
چوب فروش
فرهنگ لغت هوشیار
((خَ))
جعبه ای است فلزی حاوی گلوله ها که آن را در سلاح های گرم جای دهند و گلوله به توالی از آن وارد لوله می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشوب
تصویر مشوب
((مَ))
آلوده شده، آمیخته، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشاب
تصویر خشاب
((خَ شّ))
چوب فروش، هیزم فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
((خُ))
فروتنی، اطاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشوک
تصویر خشوک
((خُ))
فرزند نامشروع، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
فتنه، فساد، مایه فتنه، موجب فساد، شور و غوغا، هرج و مرج، انقلاب، شورش، ازدحام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
هرج و مرج، فتنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
Mess, Chaos, Rowdiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
хаос , беспорядок , одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
Chaos, Unordnung, (DE) Unruhe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
хаос , безладдя , подібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
chaos, bałagan, (PL) hałas
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
混乱 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
caos, desordem, (PT) agitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
caos, disordine, (IT) agitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
caos, desorden, (ES) bullicio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی