گیاهی علفی، با ساقۀ باریک، گل های سفید و برگ های دراز، درشت و دندانه دار که بلندیش تا یک متر می رسد و از آن شیرۀ تریاک می گیرند، کوکنار، میوۀ گرزمانند گیاه خشخاش که پس از ریختن برگ های گل در سر شاخه پیدا می شود، دانه های روغنی، خوراکی و ریز گیاه خشخاش که روغن آن را می گیرند
گیاهی علفی، با ساقۀ باریک، گل های سفید و برگ های دراز، درشت و دندانه دار که بلندیش تا یک متر می رسد و از آن شیرۀ تریاک می گیرند، کوکنار، میوۀ گرزمانند گیاه خشخاش که پس از ریختن برگ های گل در سر شاخه پیدا می شود، دانه های روغنی، خوراکی و ریز گیاه خشخاش که روغن آن را می گیرند
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 157 تن سکنه. آب آن از رود گدار و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 157 تن سکنه. آب آن از رود گدار و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نعت است برای زنی که آوازش چنان باشد که گویی از بینی سخن می گوید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). تودماغی. (یادداشت بخط مؤلف). منه: امره خفخافه. (منتهی الارب)
نعت است برای زنی که آوازش چنان باشد که گویی از بینی سخن می گوید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). تودماغی. (یادداشت بخط مؤلف). منه: امره خفخافه. (منتهی الارب)
کلبه ای که از گیاهان سبز معطر سازند. (ناظم الاطباء). خانه ای که از خس بندند و در تابستان در آن نشینند و این خس خوشبوی و این خانه متعارف هندوستان است. (آنندراج) : روی آسایش ز اشک گرم تا بیند دمی ساخت چشمی بی رخت خسخانه از مژگان خویش. قبول (ازآنندراج). تن چو خس خانه کهن شده ست. حکیم صادق (از آنندراج). زهی خس خانه سپهر آشیانه که تاب سموم را بازداشته و آبی بر روی کارش آمده که در قصرها آبرو بهم رسانده چرا آب بر خود نپاشد که از دو سویش آفتاب تافته و چون ابر بهار چگونه باران نبارد که آفتاب در برج آبی رسیده. (از آنندراج). در این گرمی بحدی کرد طغیان نگه خسخانه می بندد ز مژگان. ملا ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
کلبه ای که از گیاهان سبز معطر سازند. (ناظم الاطباء). خانه ای که از خس بندند و در تابستان در آن نشینند و این خس خوشبوی و این خانه متعارف هندوستان است. (آنندراج) : روی آسایش ز اشک گرم تا بیند دمی ساخت چشمی بی رخت خسخانه از مژگان خویش. قبول (ازآنندراج). تن چو خس خانه کهن شده ست. حکیم صادق (از آنندراج). زهی خس خانه سپهر آشیانه که تاب سموم را بازداشته و آبی بر روی کارش آمده که در قصرها آبرو بهم رسانده چرا آب بر خود نپاشد که از دو سویش آفتاب تافته و چون ابر بهار چگونه باران نبارد که آفتاب در برج آبی رسیده. (از آنندراج). در این گرمی بحدی کرد طغیان نگه خسخانه می بندد ز مژگان. ملا ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
شرابخانه. میکده. میخانه. (ناظم الاطباء). شرابخانه به اعتبار آنکه اکثر در شرابخانه خمها نهاده اند. (غیاث اللغات) : بر بدیهه خر خمخانه براه. سوزنی. اندرین خمخانه صافی از پی درد است و ما درد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید. خاقانی. دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانید بام خمخانه نیلی به تبر بگشائید. خاقانی. رضوانکدۀ خمخانه ها حوض چنان پیمانه ها کف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته. خاقانی. هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند. خاقانی. الصبوح الصبوح می گفتم عشق خمخانه را روان بگشاد. خاقانی. بمسجد بنگر از بت باز می دانستم اکنون درین خم خانه رندان بت از بتگر نمیدانم. عطار. ساقی بده آن کوزۀ خمخانه به درویش کآنها که بمردند گل کوزه گرانند. سعدی. سر بخم خانه تشنیع فروخواهم برد. سعدی (بدایع). دلق و سجاده و ناقوس بخمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند. سعدی (بدایع). سرم مست پیمانۀ دیگر است شرابم ز خم خانه دیگر است. نزاری قهستانی. بر دست ساقیان سحاب از خمخانه و بل وطل اقداح لاله بر شراب می گرداند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 99). ما را ز خیال تو چه پروای شرابست خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست. حافظ. روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست. حافظ. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ
شرابخانه. میکده. میخانه. (ناظم الاطباء). شرابخانه به اعتبار آنکه اکثر در شرابخانه خمها نهاده اند. (غیاث اللغات) : بر بدیهه خر خمخانه براه. سوزنی. اندرین خمخانه صافی از پی درد است و ما درد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید. خاقانی. دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانید بام خمخانه نیلی به تبر بگشائید. خاقانی. رضوانکدۀ خمخانه ها حوض چنان پیمانه ها کف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته. خاقانی. هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند. خاقانی. الصبوح الصبوح می گفتم عشق خمخانه را روان بگشاد. خاقانی. بمسجد بنگر از بت باز می دانستم اکنون درین خم خانه رندان بت از بتگر نمیدانم. عطار. ساقی بده آن کوزۀ خمخانه به درویش کآنها که بمردند گل کوزه گرانند. سعدی. سر بخم خانه تشنیع فروخواهم برد. سعدی (بدایع). دلق و سجاده و ناقوس بخمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند. سعدی (بدایع). سرم مست پیمانۀ دیگر است شرابم ز خم خانه دیگر است. نزاری قهستانی. بر دست ساقیان سحاب از خمخانه و بل وطل اقداح لاله بر شراب می گرداند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 99). ما را ز خیال تو چه پروای شرابست خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست. حافظ. روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست. حافظ. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ
ابن حباب بن حارث که بعضی او را خشخاش بن مالک بن حارث آورده اند از صحابیان بود. (از منتهی الارب). صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
ابن حباب بن حارث که بعضی او را خشخاش بن مالک بن حارث آورده اند از صحابیان بود. (از منتهی الارب). صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
مردم با سلاح و زره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، کوکنار و آن چند قسم است بستانی و منثور و مقرن و زبدی. (منتهی الارب). کوکنار. (مهذب الاسماء). خشخشاش از نظر پزشکی: دربرهان قاطع آمده است: خشخاش چند قسم باشد ابیض و اسود و زبدی و مقرن. خشخاش ابیض بوستانی است و آن سرد و تر باشد و بعضی گویند خشک است خوردن آن با عسل منی را زیاد کند و خشخاش اسود صحرائی است و آن را خشخاش مصری هم می گویند و آن سرد و خشک است، در سیم اگر بکوبند و با شراب بخورند اسهال را نافع باشد و خشخاش زبدی نوعی از خشخاش است و آنرا برگ و تخم و ثمر سفید می باشد و آن مسهل بلغم است و خشخاش مقرن خشخاش بحری است و آن پیوسته در کنارهای دریا روید و غلاف آن مانند شاخ گاو باشد و با شیر بر نقرس طلا کنند نافع است و مطلق آن را به عربی رمان السعال گویند: حب خشخاش کند در عسل شهد بکار. سعدی. کجا دانه داند بخشخاش در که چون می دهد کشت خشخاش بر. امیرخسرو. قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند که از میان تهی بانگ می زند خشخاش. سعدی. خشخاش سفید و سیاه می باشد سفید سعال را مفید است و عصاره اش را افیون خوانند و آن مخدر است و خواب آرد. (نزهه القلوب). جهان در جنب این نه سقف مینا چو خشخاشی برد بر روی دریا نگر تا تو از این خشخاش چندی سزد گر بر بروت خود بخندی. شبستری. توضیح: گیاهی است گل دار از تیره پاپاوارسه. از اقسام مختلفۀ خشخاش یک رقم در ایران زراعت میشود. (پاپاورسومنی - فروم) ولی رنگ گل آنها مختلف و ارتفاع متوسط این گیاه یک ذرع است. تخم آن را در پائیز و گاهی نیز در بهارمی کارند در ایران زراعت آن با ترتیب صحیح علمی بعمل می آید. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح: از شیرۀ خشخاش تریاک می گیرند. رجوع به تریاک شود. - شیرۀ خشخاش، تریاک. (از ناظم الاطباء). ، ریزه. ذره. مقدار بسیار کوچک: دو نیزه چو خشخاش گشت از نهیب یکی را نجنبید پا از رکیب. فردوسی. سنگ روی خفته را خشخاش کرد وین مثل بر جمله عالم فاش کرد. مولوی
مردم با سلاح و زره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، کوکنار و آن چند قسم است بستانی و منثور و مقرن و زبدی. (منتهی الارب). کوکنار. (مهذب الاسماء). خشخشاش از نظر پزشکی: دربرهان قاطع آمده است: خشخاش چند قسم باشد ابیض و اسود و زبدی و مقرن. خشخاش ابیض بوستانی است و آن سرد و تر باشد و بعضی گویند خشک است خوردن آن با عسل منی را زیاد کند و خشخاش اسود صحرائی است و آن را خشخاش مصری هم می گویند و آن سرد و خشک است، در سیم اگر بکوبند و با شراب بخورند اسهال را نافع باشد و خشخاش زبدی نوعی از خشخاش است و آنرا برگ و تخم و ثمر سفید می باشد و آن مسهل بلغم است و خشخاش مقرن خشخاش بحری است و آن پیوسته در کنارهای دریا روید و غلاف آن مانند شاخ گاو باشد و با شیر بر نقرس طلا کنند نافع است و مطلق آن را به عربی رمان السعال گویند: حب خشخاش کند در عسل شهد بکار. سعدی. کجا دانه داند بخشخاش در که چون می دهد کشت خشخاش بر. امیرخسرو. قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند که از میان تهی بانگ می زند خشخاش. سعدی. خشخاش سفید و سیاه می باشد سفید سعال را مفید است و عصاره اش را افیون خوانند و آن مخدر است و خواب آرد. (نزهه القلوب). جهان در جنب این نه سقف مینا چو خشخاشی برد بر روی دریا نگر تا تو از این خشخاش چندی سزد گر بر بروت خود بخندی. شبستری. توضیح: گیاهی است گل دار از تیره پاپاوارسه. از اقسام مختلفۀ خشخاش یک رقم در ایران زراعت میشود. (پاپاورسومنی - فروم) ولی رنگ گل آنها مختلف و ارتفاع متوسط این گیاه یک ذرع است. تخم آن را در پائیز و گاهی نیز در بهارمی کارند در ایران زراعت آن با ترتیب صحیح علمی بعمل می آید. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح: از شیرۀ خشخاش تریاک می گیرند. رجوع به تریاک شود. - شیرۀ خشخاش، تریاک. (از ناظم الاطباء). ، ریزه. ذره. مقدار بسیار کوچک: دو نیزه چو خشخاش گشت از نهیب یکی را نجنبید پا از رکیب. فردوسی. سنگ روی خفته را خشخاش کرد وین مثل بر جمله عالم فاش کرد. مولوی
بانگ کاغذ و جامۀ نو و آواز سلاح و آواز کردن هر چیز خشک از افتادن چیزی بر آن و درآمدن در چیزی. (آنندراج) (از دهار) (از غیاث اللغات) : خشخشه ز آواز یخ ما جور در سقراق نو خوشتر از بغداد و مافیها و قدسبق البیان. (از کتاب ترجمه محاسن اصفهان)
بانگ کاغذ و جامۀ نو و آواز سلاح و آواز کردن هر چیز خشک از افتادن چیزی بر آن و درآمدن در چیزی. (آنندراج) (از دهار) (از غیاث اللغات) : خشخشه ز آواز یخ ما جور در سقراق نو خوشتر از بغداد و مافیها و قدسبق البیان. (از کتاب ترجمه محاسن اصفهان)
خانه ای که از نی و علف و خار و خس یا با پرده خیش سازند و بر آن آب باشند تا هوای داخل آن خنک گردد، خیمه ای که برای رفع هوای گرم از کتان سازند و درون آن برگ بید گسترانند و بر اطراف وی آب پاشند
خانه ای که از نی و علف و خار و خس یا با پرده خیش سازند و بر آن آب باشند تا هوای داخل آن خنک گردد، خیمه ای که برای رفع هوای گرم از کتان سازند و درون آن برگ بید گسترانند و بر اطراف وی آب پاشند
پارسی است زینان تارخیرا از گیاهان گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگهای طویل و درشت و مضرس. گلهای آن سفید و ارتفاعش بیک متر بالغ میشود. میوه خشخاش بشکل حقه است (غوزه) و پس از ریختن برگها گل در سر شاخه آشکار گردد. وسط آن پر از دانه های ریز سفید است که آنرا میخورند و روغن آنرا استخراج کنند. چون پوست غوزه خشخاش را پس از رسیدن با تیغ مخصوص خراش دهند از آن شیره ای سفید بیرون آید که پس از خشک شدن برنگ قهوه یی در آید و همانست که بنام تریاک نامیده میشود. در شیرابه خشخاش الکالوئیدهای مختلف مانند مرفین نار کوئین و غیره موجود است، نوعی پارچه که در گرگان می بافتند
پارسی است زینان تارخیرا از گیاهان گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگهای طویل و درشت و مضرس. گلهای آن سفید و ارتفاعش بیک متر بالغ میشود. میوه خشخاش بشکل حقه است (غوزه) و پس از ریختن برگها گل در سر شاخه آشکار گردد. وسط آن پر از دانه های ریز سفید است که آنرا میخورند و روغن آنرا استخراج کنند. چون پوست غوزه خشخاش را پس از رسیدن با تیغ مخصوص خراش دهند از آن شیره ای سفید بیرون آید که پس از خشک شدن برنگ قهوه یی در آید و همانست که بنام تریاک نامیده میشود. در شیرابه خشخاش الکالوئیدهای مختلف مانند مرفین نار کوئین و غیره موجود است، نوعی پارچه که در گرگان می بافتند
گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگ های طویل و درشت. میوه خشخاش به شکل حقه است که با تیغ زدن آن شیره ای سفید بیرون دهد که پس از خشک شدن به رنگ قهوه ای درآید و همان است که آن را تریاک گویند
گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگ های طویل و درشت. میوه خشخاش به شکل حقه است که با تیغ زدن آن شیره ای سفید بیرون دهد که پس از خشک شدن به رنگ قهوه ای درآید و همان است که آن را تریاک گویند